تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

معنی بتک در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بتک در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

بتک در دانشنامه آزاد فارسی:

بتک. [ ب َ ] ( ع مص ) بریدن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گوش از بن بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن چیزی و کشیدن آن همچو پر مرغ و موی و پشم و مانندآن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گرفتن چیزی پس کشیدن آن تا بریده شود. ( از اقرب الموارد ).


بتک. [ ب ِ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ بتکة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به بتکه شود.


بتک. [ ب ِ ت َ ] ( ص مرکب ) ( از: به + تک ) تند. چهارنعل. تاخت. رجوع به تک شود.


بتک. [ ب ُ ت َ ] ( اِ مصغر ) بت. بت کوچک. ( ناظم الاطباء ). بت خرد. ( آنندراج ) :
بتک را یکی بوسه دادم بدست
که لعنت بر او باد و بر بت پرست.

سعدی.


بتک. [ ب ُ ] ( اِ ) پُتک و ظاهراً تبدیلی و صورتی از آن است :
مشو غره که در یک دم ز زخم چرخ ساینده
بریزی گر همی بتکی ، بسائی گرچه سوهانی.

سنائی.


بتک. [ ب ِ ت ِ ] ( اِ )خط و نامه. ( برهان قاطع ). مکتوب. ( ناظم الاطباء ). نوشته. ( فرهنگ نظام ) ( انجمن آرای ناصری ). || کتابة. ( برهان قاطع ). || کتاب. ( ناظم الاطباء ). || اجازه نامه که کارگزاران دولت صادر کنند و لفظ مذکور ترکی و مرادف پتک و پته است . ( فرهنگ نظام ). پروانه خروج و دخول از شهری که پته گویند. ( انجمن آرای ناصری ).


بتک. [ ب ِ ت ِ ] ( اِ ) نویسنده. کاتب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ شعوری ). || آنکه متصدی صدور و بازدید پروانه عبور و مرور از شهری به شهر دیگر باشد. ( از انجمن آرای ناصری ). و رجوع به مجالس النفائس ص 259 شود.


بتک. [ ] ( اِخ ) شاید نام رودی باشد : بر سوی سمرقند رودی عظیم است که آن را رودماصف خوانند. در آن رود آب بسیار جمع شود و آن آب بسیار زمین را بکند و گل بیرون آورد چنانکه این مغاکها آکنده شده آب بسیار می آمد و گل می آورد تا به بتک وفرب رسید و آن آب دیگر بازداشت و این موضع که بخاراست آکنده شد و زمین راست شد. ( از تاریخ بخارا ص 5 ).

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!