تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

جشن حافظ، هشتاد و یک سال پیش؛ جادوگری ناگهانی در نقش باز من

فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش‌ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من

شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.

تفسیر عرفانی:‌

۱- حضرت حافظ در بیت‌های هشتم تا دهم می‌فرماید:

* بر حال زار و نزار خود مانند شمع خنده ام می‌گیرد و اشکم روان می‌شود. نمی‌دانم که این سوز و ساز در دل سخت تو چه تاثیری خواهد کرد.

*‌ای زاهد از ذکر و نماز تو کاری بر نمی‌آید، پس مستی شبانه و ذکر عاشقانه من بر آن برتری دارد.

حافظ از غصه سوخت.‌ای باد صبا وضع و حال حافظ را به شاهی که دوستان را در سایه حمایت خود دارد، برسان.

۲- دل در گرو کار یا کسی یا چیزی دارید که مناسب موقعیت خانوادگی شما نمی‌باشد. خود نیز واهمه دارید که با انجام آن دیگران ناراحت شوند، حال که این کار و حال برای شما کاملاً مهیا نیست، پس بهتر است صرف نظر کنید.

تعبیر غزل:

مدت‌ها بود که دل خود را از هر دلبری دریغ می‌کردی، اما بالاخره کسی وارد زندگیت شد که بی آنکه خود بخواهی دل به او سپرده‌ای و اکنون از عاقبت کار خود بیمناکی و گاهی خود را سرزنش می‌کنی. بر خود مسلط باش و به خدا توکل کن تا کار تو فرجامی نیکو و عاقبتی دل نشین بیابد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!