معنی بدل در دیکشنری فارسی چیست؟
در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بدل در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.
بدل در دانشنامه آزاد فارسی:
بدل. [ ب َ دَ ] ( ع اِ ) هرچه بجای دیگری بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنچه بجای دیگری ایستد. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلف. ( از اقرب الموارد ). قیض. عوض. عقبة. ( از منتهی الارب ). عوض و گهولی و هرچیز که بجای دیگری واقع شود. نایب و قائم مقام : بدل ِ آن ، بجای آن. ( ناظم الاطباء ). بدیل. جای ِ. بجای ِ. بدل ِ آن ؛ بجای آن. بدل ِ چیزی ؛ بجای ِ آن. ببدل ِ؛بجای ِ. ( از یادداشتهای مؤلف ). جانشین :
آن گرد یل فکن که به تیر و سنان گرفت
اندر نهاله گه بدل آهوان هزبر.
ابوطاهر خسروانی.
خاقان از ایشان سرگزیت ستاند ببدل ِ خراج. ( حدود العالم ).
پس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم
از من بدل خرما بس باشد کنجال.
ابوالعباس.
سوری ! تو جهان را به دل ماتم سوری
زیرا که جهان را بَدَل ِ ماتم سوری.
لبیبی ( از مؤلف لغت نامه ).
معتصم… می گوید: بودلف قاسم را مکش و تعرض مکن و بخانه بازفرست که اگر بکشی ترا بدل وی بکشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 173 ). خواجه احمد عبدالصمد را بخواندند و وزارت دادند پسرش را بدل وی بنزدیک هرون فرستادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ).
گر از تخم هرچش دهی زینهار
یکی را بدل بازیابی هزار.
اسدی.
خیز و بینداز به یک سو پشیز
تا بدلت زر بدهم جعفری.
ناصرخسرو.
بدل شخص جان همی کاهم
بدل اشک خون همی بارم.
مسعودسعد.
بدل بانگ قمری و بلبل
نغمه چنگ و لحن طنبور است.
مسعودسعد.
چه یگانه ایست کو را به سه بعد در دو عالم
ز حجاب چارعنصر بدلی بدر نیاید.
خاقانی.
جامت بدل مصحف پنج آیت زر دارد
مصحف بنه و جامی بردار به صبح اندر.
خاقانی.
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم بدل ماکیان.
نظامی.
– بدل آمدن ؛ بدل شدن. جانشین کسی گشتن :
بدل من آمدم اندر جهان سنائی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.
خاقانی.
– بدل جستن ؛ عوض جستن :
بدل مجوی که بر تو بدل نمی جویم
دگر مشو که غم تو دگر نمی گردد.
خاقانی.
– بدل دادن ؛ چیزی را بجای دیگری دادن. ( ناظم الاطباء ). عوض. ( تاج المصادر بیهقی ) : بیشتر بخوانید …