تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

راز همراهی با یک شخص خودباور در روابط: رویاهای شکست‌ناپذیر

خودشیفتگی صفتی است که به آدم‌هایی نسبت می‌دهیم که خیلی خودشان را دوست دارند و یا خودبزرگ‌بین هستند. معمولا همه ما از بودن در کنار چنین فردی اجتناب می‌کنیم چرا که تحمل رفتار خودشیفتگان بسیار سخت است. اما عموما نشانه‌های خودشیفتگی را به راحتی تشخیص نمی‌دهیم.

در این مقاله از مجله اُکالا می‌خواهیم به الگوی رفتاری یک شریک خودشیفته بپردازیم، تا شناخت آنها راحت‌تر باشد. با ما همراه باشید.

چگونه یک خودشیفته خود را نشان می‌دهد؟

دان نوهارت روان‌شناس، استاد دانشگاه و از درمانگران شناخته شده در حوزه خودشیفتگی، اخیراً مقاله‌ای منتشر کرده است که سوال اصلی آن این‌طور مطرح می‌شود: یک آدم خودشیفته، چطور عزت نفس اطرافیانش را می‌گیرد؟

و در جواب به یک الگوی رفتاری ساده با ۸ فاکتور بر مواجه می‌شویم که به شرح زیر است:

۱. انگ زدن

خودشیفته‌های عاشق اسم گذاشتن روی بقیه هستند. آنها از این که با کلمات تحقیر آمیز دیگران را در سطح پایین‌تری نگه دارند لذت می‌برند. حس بد دیگران نسبت به خودشان، مساوی است با حس خوب یک خودشیفته نسبت به خودش.

آنها به جای دیدن نقاط قوت دیگران و بالا بردن عزت نفس، با استفاده از نقاط ضعف، عزت نفس فرد را مورد حمله قرار می‌دهند. مثلا شریک خودشیفته ممکن است از کلماتی مثل ضعیف، ناتوان، احمق، کوته‌فکر، بازنده و… استفاده کند تا روان شریکش را خرد کند.

این مورد دقیقاً به این دلیل است که فرد خودشیفته عزت نفسی ندارد، و در درون خود را بی‌ارزش می‌داند، به همین سبب با بی‌ارزش کردن دیگران، سعی دارد خودش را بالاتر نگه دارد.

بیشتر بخوانید: چگونه یک فرد خودشیفته را تشخیص دهیم؟ + نحوه برخورد با آن‌ها

۲. جا به جایی

جا به جایی در واقع نوعی مکانیزم دفاعی است. فرد احساس خود را به دیگران منتقل می‌کند تا خودش از آن احساس رهایی یابد. مثلا شریک خودشیفته‌ای که می‌شنود، طرف مقابل پیشرفت شغلی داشته، سریع به این اشاره می‌کند که اگر من نبودم یا اگر فلان اتفاق نمی‌افتاد، تو عرضه رسیدن به چنین جایگاهی را نداشتی.

یا اگر طرف مقابل از کسی تحسین و تشویقی دریافت کند، به او می‌گوید که او از روی ناآگاهی تو را تشویق کرده و هنوز بدی‌های تو را ندیده است و بعداً نظرش عوض خواهد شد.

این حالت نیز به این دلیل است که فرد خودشیفته، با دیدن موفقیت دیگران، احساس سرخوردگی و عقب ماندن می‌کند، و برای جبران آن تنها سعی می‌کند پیشرفت دیگران را نادیده یا کم اهمیت جلوه دهد، و البته چون تحمل احساس دردناک عقب ماندن را ندارد، همه احساسات منفی خود را بر سر شریکش خالی می‌کند.

بیشتر بخوانید: علائم هشدار دهنده رابطه سمی در زندگی مشترک

۳. بزرگ کردن همه چیز

خودشیفته‌ها در اغراق کردن و بزرگ نمایی تبحر خاصی دارند، درست انگار در یک فیلم هندی زندگی می‌کنند. از نظر آنها خودشان قهرمان داستان هستند که کارهای فوق العاده و بسیار خوب و درست انجام می‌دهند، و سایرین یا آدم‌های بدی هستند یا سیاهی‌لشکر محسوب می‌شوند.

مثلا چیزی که آنها به دست آورده‌اند یا کاری که انجام می‌دهند، بهترین چیز و عاقلانه‌ترین کار است. اما همین‌ها برای دیگری، اشتباه، مسخره و احمقانه است.

خودشیفتگان نمی‌توانند کسی را همتای خود بدانند، و البته، نمی‌توانند برای رفتارهای خوب و بد طیف خاکستری در نظر بگیرند، در نتیجه خودشان سفید هستند و تمام آدم‌های جهان سیاه.

۴. دیوار سنگی شدن

وقتی یک خودشیفته می‌داند که اشتباه کرده است، به جای رو به رویی با اشتباه و پذیرش مسئولیت، تنها سعی به فرار از آن موقعیت دارد. در واقع او با نوعی سکوت و عدم توجه، نه تنها از مسئولیت شانه خالی می‌کند، بلکه شریک را مجبور می‌کند که به طرفش برود و از او تقاضای واکنش داشته باشد.

هر چه تلاش شریک برای همراه کردن یک خودشیفته و یا متقاعد کردن او بیشتر باشد، خودشیفته بیشتر شبیه دیواری سنگی خواهد بود که به طرفش حس حقارت و حماقت می‌دهد.

کسانی که ناگهان با فهمیدن اشتباه خود می‌گویند: باشه هر چی تو بگی فقط دیگه حرف نزن! خسته شدم، هر چی تو بگی… اینها خودشیفتگانی هستند که واضح است نمی‌توانند اشتباه خود را بپذیرند.

۵. قربانی کردن

در ادامه روند مسئولیت گریزی، برای خودشیفتگان هر اتفاق خوبی ناشی از هوش سرشار و تصمیمات معقول خودشان است، و هر اتفاق بد از سر بی‌مسئولیتی و بی‌کفایتی دیگران است. مثلا اگر در یک امتحان نمره خوبی بگیرند، آن را حاصل تلاش خود و داشتن هوش و ذکاوت می‌دانند.

اما اگر در همان امتحان نمره خوبی نگیرند، می‌گویند که امتحان غیر استانداردی بوده است یا استاد در حق من ظلم کرده و انسان بی سوادی است. به عمد نمره مرا کم کرده است.

۶. زهر چشم گرفتن

یکی از رفتارهای متداول خودشیفتگان، زورگویی و تحمیل حرفشان به دیگران است. آنها طوری رفتار می‌کنند انگار که عاقل‌تر و محکم‌تر و قوی‌تر از آنها کسی وجود ندارد. این موضوع هیچ ربطی به قدرت فیزیکی واقعی یا حتی توانمندی در موردی خاص هم ندارد.

این فقط حسی است که فرد خودشیفته به دیگران می‌دهند و با رفتار و نگاهشان، آدم‌ها را در جایگاهی پایین‌تر از خود نگه می‌دارند. این کار به‌خاطر خلا حس قدرت در خودشیفتگان است.

آنها از اینکه فکر کنند قدرتی ندارند و نمی‌توانند کنترلی داشته باشند بیزارند. حتی اگر فقط بر یک فاکتور، کنترل نداشته باشند. این رها کردن، آنها را پریشان می‌کند. در نتیجه سعی می‌کنند با قلدری و زورگویی این خلا را جبران کنند.

۷. دستکاری روانی

دستکاری روانی یا راه انداختن یک بازی روانی، تخصص یک خودشیفته است. او با کلمات تحقیر آمیز و سرزنش گر، سعی در کنار زدن شما از بحث دارد. او نمی‌گذارد شما ادامه دهید و با پوزخند و تحقیر و کنایه زدن شما را وادار به نشان دادن یک عکس‌العمل می‌کنند تا در انتها بتوانند شما را محکوم کنند و بگویند که شما نتوانسته‌اید آرامشتان را حفظ کنید.

این کار به یک خودشیفته کمک می‌کند پریشانی درونی خود را پنهان نگه دارد و همیشه بتواند دیگران را محکوم کند.

۸. آدم حساب نکردن (غیرانسانی کردن)

فرد خودشیفته شما را نادیده می‌گیرد. نه تنها حضور شما را به رسمیت نمی‌شناسد؛ بلکه اگر بخواهید خودتان را ابراز کنید، او با مسخره کردن شما، بی ارزش نشان دادن شما و اشاره به عیب و نقص‌هایتان، وجود را شما انکار می‌کنند و توجهی به شما ندارند.

خودشیفتگان این کار را از سر احتیاج و نیاز بسیار زیاد خود برای جلب توجه انجام می‌دهند. در واقع یک فرد خودشیفته نیاز دارد که تنها خودش دیده شود تا عزت نفس گم شده خود را پیدا کند، و در این مسیر نمی‌تواند شریکی برای خود قائل شود.

شناختن یک فرد خودشیفته از آنجا که سخت است که در ابتدا او رفتاری بسیار گرم و دوست داشتنی و حمایتگر دارد، اما به ناگهان نه تنها تحسین و تشویق او از بین می‌رود بلکه از تمام نقاط ضعف شما استفاده می‌کند که با شدن هر چه بیشتر شما را زخمی کند و عزت نفستان را بگیرد. چرا که زخمی کردن شما، برای یک فرد شیفته، پنهان کردن زخم‌های عمیق و کمبود جدی عزت نفس خودش است.

آیا شما هم تا به حال با افراد خودشیفته مواجه بوده‌اید؟ چه الگوهای رفتاری مشترکی بین آنها دیده‌اید؟ در مجله اُکالا مشتاق شنیدن نظرات شما هستیم.

من هستی دفتری هستم، دانش آموخته روزنامه‌نگاری، روانشناسی و علوم اعصاب شناختی. بزرگترین دغدغه من در حوزه کاری، شناخت انسان‌ها و کمک بهشون برای داشتن ذهن و روانی سالم و تواناست. در مسیرم چیزهای زیادی هم از کتاب‌ها و نظریه‌ها و هم از تجربه‌های دیگران یاد گرفتم و اینجا سعی دارم دریافت خودم از بعضی مسائل رو به زبان ساده برای شما بنویسم. امیدوارم که نوشته‌هام بتونه اندکی راهنما و کارگشا باشه.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!