متن باران برای استوری (جملات و اشعار زیبا درباره باران و هوای بارانی)
باران شعر عاشقانه خداوند است. باران میبارد تا انسان را احساسی کند. باران زیباست و این زیبایی در نزد ادبیان نیز بازتاب گستردهای داشته است. ما نیز در این بخش از سایت ادبی و هنری متنها چندین شعر و متن باران برای استوری را قرار خواهیم داد. با ما باشید.
شعر و جملات احساسی درباره باران
دمش گرم ، باران را می گویم …
به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
یکی میگفت :
باران ، دلداریِ خداست…
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟
چه خوب گفته سهراب سپهری :
گاه باید رویید از پسِ آن باران …
گاه باید خندید بر غمی بی پایان …
در اردیبهشت
بو بهشت می آید!
عطر شکوفه ها و خاک باران خورده
هوش از سر رهگذران شهر
پرانده !
اردیبهشت
شوخی بردار نیست که
همه را عاشق میکند.
باران چه دلبری میکند
برای بهار
پاییز کم بود
بهار هم عاشق شد.?
شست باران
همه کوچه خیابانها را
پس چرا مانده غمت بردل بارانی من؟
– حسین منزوی
مطلب مشابه: جملات هوای بارانی؛ 40 جمله کوتاه درباره باران عاشقانه
همه ما اهل همین حوالی ، غمگینیم!
نگران آسمان اخم کرده بی کبوتر نباش ،
فردا حتما باران خواهد آمد …
آدمی نیازِ مبرم دارد
که شعر بخواند
آزاد باشد
و گاهی نیز باران ببارد.
سيدعلى صالحى
رنگین کمان رنگ مرگ است؛
باران بوی مرگ میدهد؛
زیباترین ها را برایمان شبیه مرگ کردهاید…
دنیا دیگر قشنگ نیست!
اینک ترانه خوانی باران و عطر خاک
صبح پر از طراوت بارانی ات به خیر
چند پاییز را می توان
با موسیقی و باران و خاطره سر کرد و دیوانه نشد …
من کجا، باران کجا و راه بی پایان کجا… آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا… هر چه کویت دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر… در طریق عشق بازی مشکل آسان کجا…
هوای دو نفره داشتن نه ابر می خواهد، نه باران نه چتر، فقط کافیست حواسمان به هم باشد، همین!
– سید ابوطالب موسوی
ای حسرت مدام
بگذار عطر دوست داشتنت را
با چشمهای باران و لحظهی دیدار
ورق به ورق
در یک شب طولانی
شعر کنم
تا بهار شکل بگیرد
«با سری حیران و روحی سرگردان»
تکهتکه وجودم
“در یاد دیروز و غم فردا”
دلتنگ توست
و جز این گناهم نیست
نسیم دادستان
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیامهای دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها میخواند، تا نترسد!
غاده السمان
در پیج باران قرارمان
تو کوچه بیاور
من پنجره
عشق سوت میزند
و ما سر پیری
دوباره معرکه میگیریم …
پانته آ فوشریان
اران اگر چه میزند
خشک است اینجا…!
گلهای ایران مرا
پاییز ترساند.
هر جا کسی با آرزویش، بود دلخوش
سیلی برآمد، خنده ها را باز پیچاند
ما مرده ایم، گر چه به لب لبخند داریم!
ظلمی به نام زندگی
سوزاند … سوزاند…
ابراهیم بلاغی
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت،
عشق را،پنجره را
باهمه مردم شهر
زیر باران باید جست
“من عشق تورو زیر بارون مستحکم کردم تو قلبم”
محبتت ب قلب من
همانند بارش باران در کویری خشک است
که ب خاطر آن هزاران بار از ایزد شکر بودن تو کردم.
بیا منصف باشیم
معامله ای عاشقانه
تو برای همیشه کنارم بمان
و من تا به ابد به دور حضورت می گردم
تو برای همیشه بارانی بپوش
من تا همیشه باران می شوم می بارم
به لحظه هایت
تو بغض کن، من اشک می شوم
تو بخند، من شوق می شوم
تو ببین، من از نگاهت مست می شوم
بیا منصف باشیم
تو برایم تب کن، من برایت می میرم
ابر اگر از قبله آید سخت باران می شود
شاه اگر عادل نباشد ملک ویران می شود
خانه نزدیک دریا زود ویران می شود
زود ویران می شود
انسانهای خوب همانند گلهای قالیاند
نه انتظار باران را دارند و نه دلهرهی چیده شدن، دائمیاند
کاش میگفتی
چقدر باران را دوست داری
تا جیب هایم را پُر از اَبر کنم
یا چقدر باغچه را
تا در دست هایم گُل بِکارم
کاش میگفتی چقدر دریا را دوست داری
تا پشت پلکهایم ساحل بسازم
یا چقدر کوه را تا رویِ شانههایم بنشانمش
کاش میگفتی چقدر دَشت را دوست داری
تا در سینه ام میهمانش کنم
یا چقدر پاییز را تا مُدام از عشق بگویم
کاش میگفتی…
چقدر شعر دوست داری
تا بگویم
من هم دوستت دارم . . .
بماند که ندارمت…
بماند که هنوز دلم برایت تنگ است
بماند که تکهای از تو در من مانده است
بماند که شبها بیقرارت میشوم
بماند که هنوز دلم میخواهدت
بماند که بی تو فقط زندهام
بماند که هنوز وقتی باران میبارد
صدایت در گوشم میپیچد
بماند که نیستی تا آرامم کنی
بماند که نمیتوانم از ذهنم بیرونت کنم
همه ی اینها بماند در دلم
در تنهایی من تو فقط خوب باش
همین کافی است . . .
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من دوستت میدارم . . .
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من دوستت میدارم . . .
میانِ ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرفِ ساده بود
از قولِ من
به بارانِ بیامان بگو :
دل اگر دل باشد
آب از آسیابِ علاقهاش نمیافتد
امروز که تولد توست برای تو و برای
چشمهای تو هدیهام ناقابل است . . .
خاطراتی از فرداهایمان برای بودنت همراه
ترانههای خیس و باران خورده چشمهایم
و من در هر تولد تو باز زنده میشوم . . .
تولدت مبارک تنها عشق زندگیم ?
تو را برای لبخند تلخ لحظهها
پرواز شیرین خاطرهها دوست میدارم
تو را به اندازهی همهی کسانی که
نخواهم دید دوست میدارم
اندازه قطرات باران
اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم
تو را به اندازه خودت، اندازهی آن
قلب پاکت دوست میدارم . . .
مطلب مشابه: متن بارانی شاد احساسی (60 جمله کوتاه شاد عاشقانه درباره باران)
آوای باران را میشنوی
خیلی بی تاب است
می نوازد
می خواند
و سکوت میکند
باران هم دچار عشق شده است
درگیر عشقی که آخرش به خیابان
و تنهایی و بن بست نرسیدن میرسد . . . !
همونقد که آلزایمر بده
حافظه خوبم بده . . .
فقط کافیه یکی بره
و بمونی با یه دنیا خاطره
اون موقع میفهمی چی میگم
گیرم که یکبار ابرهای سیاه را
بهانه کردی و بار دیگر باران را
دفعه بعد هم غروب جمعه را
این بار که نه ابری هست . . .
نه بارانی و نه جمعه ای
این بار دلتنگیت را آویزه کدام بهانه میکنی؟
دلم به عظمت باران
برایت دلتنگی میکند . . .
امشب عجیب بی واژه
و بی حصار میخواهمت . . .