تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

5 دلیل هراس از انتقاد و راه مقابله با آن

تک فان-انتقاد کردن یعنی قضاوت کردن. این نوع انتقاد، به طور عمومی، با ارزیابی‌های منفی مرتبط است. درست است که افراد با شدت‌های متفاوتی به انتقاد واکنش نشان می‌دهند. اما با هر شدتی که باشد، مورد انتقاد واقع شدن، معمولاً راحتی بین افراد را کاهش می‌دهد.

در این مقاله تک فان، می‌خواهیم 5دلیلی که باعث می‌شود ما از انتقاد شدن خوش‌مان نیاید را با شما مرور کنیم:

1.ماهیت انتقاد معمولاً خصمانه است

مورد انتقاد واقع شدن به باور عمومی بار منفی دارد. درواقع ما فرض می‌کنیم وقتی کسی به نقص ما اشاره می‌کند، در حقیقت می‌خواهد این پیام را به ما ارسال کند که ما از او سطح‌مان پایین‌تر است. ممکن است قضاوت آن‌ها در راستای سازندگی و با هدف کمک کردن به رشد سالم ما باشد. با این حال، اگر ما تحت تأثیر ناامنی‌های اجتماعی باشیم، می‌توانیم به نحوی به انتقاد آن‌ها واکنش نشان دهیم که گویی انگیزه اصلی‌شان تحقیر ما بوده است – می خواستند ما خودمان را کم‌تر از آن‌ها و شاید کم‌تر از دیگران ببینیم.

بدترین نکته آن است که حتی اگر آن‌ها میل داشته باشند به ما کمک کنند تا عملکردمان را در زمینه‌ای بهتر کنیم، فوریتی که برای دفاع از خودمان در برابر انتقادهای آن‌ها احساس می‌کنیم، مانعی است که نمی‌گذارد از فرصت مهربانانه‌ای (در مقابل بی‌رحمانه) که به ما پیشنهاد داده‌اند به نفع خودمان استفاده کنیم.

2.ارزش اساسی‌ای که برای ایمنی قائل هستیم

رابطه ما از هر نوعی که باشد؛ شخصی یا حرفه‌ای، نیاز داریم که در آن احساس امنیت داشته باشیم. این بخشی از برنامه‌ریزی (عمدتاً ناخودآگاه) ما برای بقاست. در همه جهان، برای اکثر افراد، ناراحت‌کننده است که تمایلات یا ویژگی‌های شخصیتی‌اش توسط شخص دیگری به شکلی منفی ارزیابی می‌شود. همه ما گرایش داریم که اگر چیزی در راستای فهمی که از خودمان داریم یا شکلی که خودمان را می‌بینیم، نباشد، تحریک شویم که واکنش نشان دهیم. همه ما یک خود-انگاره یا تصویری از خودمان در ذهن‌مان داریم که اگر به لحاظ شناختی دریابیم که چیزی با این تصویر همخوانی ندارد، به احتمال قوی عصبی و معذب می‌شویم.

3.احساس ما از اهمیت و ارزش شخصی

خیلی نادر است که انتقاد دیگری معادل طرد یا رد کردن ما باشد. اما اگر حقیقتاً خودمان را دوست نداشته باشیم، انتقاد دیگران می‌تواند انواعی از تفسیرهای منفی و شدید را در ذهن‌مان ایجاد کند. چنین واکنش‌های افراطی ممکن است از دوران کودکی نشأت بگیرد، زمانی که انتقاد والدین—مگر آنکه با دقت و خویشتن‌داری فراوان بیان می‌شد—می‌توانست واقعاً به‌گونه‌ای احساس شود که گویی پذیرش اساسی ما مورد انکار قرار گرفته است. به صورت تمثیلی، ما نیاز داریم که حس کنیم که در فضای مطبوع و گرم یک خانه زندگی می‌کنیم، نه صرفاً یک چهاردیواری و نیاز داریم که حس کنیم که به یک خانواده تعلق داریم.

 اگر شک داشته باشیم که آیا با والدین یا خواهر و برادرانمان، و بعدها با همسالان و جامعه خود همخوانی داریم یا نه، این خلاء می‌تواند ما را به سمت افسردگی، و شاید حتی به افسردگی مزمن، سوق دهد.

4.احساسات منفی مرتبط با عدم تأیید واقعی یا خیالی

مورد انتقاد واقع شدن می‌تواند احساسات ناامیدکننده‌ای از رنجش و تحقیر به همراه داشته باشد. یا ممکن است که به این احساسات از طریق واکنش‌های انتقام‌جویانه – با خشم و تهاجم – واکنش نشان دهیم.

در این موارد، اگر درک‌مان به نحوی باشد که احساس کنیم ناعادلانه یا اغراق‌آمیز مورد حمله واقع شده‌ایم، به نحوی که می‌خواهیم از خودمان دفاع کنیم، به این نتیجه می‌رسیم شخصی که ما را هدف قرار داده است، بی‌طرف نبوده، با ما خصومت داشته و می‌خواسته ما را تخریب کند.

با این حال، اگر فردی با ذهن بسته باشیم، نمی‌توانیم از ظرفیت خویشتن‌داری و آموختن ابعاد احتمالی تاریک شخصیت‌مان، برای رشدمان استفاده کنیم.

انتقادهای دیگران همیشه ارزشمند نیستند زیرا می‌توانند کاملاً بی‌اساس باشند. اما اگر می‌خواهیم بدانیم دیگران حقیقتاً چه فکری درباره‌مان می‌کنند، باید در مقابل چیزهایی که با ما به اشتراک می‌گذاریند آغوش‌مان باز باشد. اگر همه بازخوردها را رد کنیم، چون نیاز داریم هر چه ما را تأیید نمی‌کند، تأیید نکنیم، این امر هرگز رخ نخواهد داد.

5.رقابت با دیگران

ما در جهانی به شدت رقابتی زندگی می‌کنیم. بسیاری از نهادهای ما، ما را ملزم یا وادار می‌کنند تا عملکردمان را با دیگران مقایسه کنیم. وقتیکه دستاوردهای ما در برابر دستاوردهای دیگران کم می‌آورد، پیشگیری از این سؤال که آیا من حقیقتاً خوب هستیم یا نه، سخت می‌شود.

این تردیدها می‌توانند ترس ایجاد کنند زیرا تهدیدی علیه عزت نفس ما هستند.  این عدم قطعیت‌ها می‌توانند وادارمان کنند که کم‌تر به خودمان فکر کنیم. با اینکه امکان دارد دیگران صرفاً دارند خود-تردیدی‌های خودشان را به فرافکنی می‌کنند، پذیرش – یا درونی‌سازیِ – بدون فکر واژگان آن‌ها همچنان می‌تواند آسیب‌زا باشد.

به خصوص در برابر شخصیت‌های پرنفوذ و قدرتمند آسیب‌پذیر هستیم.

ما به خصوص در برابر شخصیت‌های قدرتمند، نه صرفاً برتری فرضی‌ای که به مراقبان اعطا شده بلکه معلمان‌مان، از مهدکودک به بعد، آسیب‌پذیر هستیم. درحقیقت، ما از سنین بسیار کودکی آرزوی قدرتی را داریم که حس می‌کنیم فقط بزرگسالان از آن برخوردار هستند.

ورای اینکه محیطی که در آن قرار داریم رشددهنده است یا نه؛ به خصوص مثلاً کلاس درس در دوران کودکی یا محیط کار در دوران بزرگسالی، مورد انتقاد واقع شدن می‌تواند سطح اضطراب ما را افزایش دهد. ما از این می‌ترسم که نتوانیم «نمره قابل قبولی بگیریم».

علاوه بر آن، در بسیاری از محیط‌های اجتماعی ما می‌ترسیم که با دیگران مقایسه شویم. تعداد بسیار کمی از ما می‌توانیم در محیطی کاملاً احساس راحتی کنیم که همواره فرصت برای دیگران در آن فراهم است که ما را به شکلی منفی قضاوت کنند.

راه حل

1.خود-آرام‌سازی

خیلی سال پیش، آکادمی هنرهای سینمایی و علوم تصمیم گرفت که زبان هنگام اهدای جوایز را از «برنده ….است» به «اسکار تعلق می‌گیرد به ….» تغییر دهد. این حسن تعبیر جایگزین، واژگان قبلی شد که سایر رقابت‌کنندگان احساس نکنند برد دیگری به معنای باخت آن‌هاست.

اما چنین دیپلماسی خیرخواهانه‌ای همه جا مرسوم نیست. ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که مردم مدام نحوه حرف زدن‌شان باشند که مبادا واژگانی که استفاده می‌کنند احساس اعتماد به نفس یا خودپذیری ما را خدشه‌دار کند. با این حساب چگونه می‌توانیم کنترل موقعیت‌هایی را به دست بگیریم که اگر کنترل نشوند می‌توانند شکننده‌تر بخش خود-انگاره ما را به خطر بیندازند.

خود-آرام‌سازی یعنی آنچه که از بیرون به ما داده نشده را از درون به خودمان اهدا کنیم. ما، اگر به طور کامل همه موفقیت‌هایمان در زندگی را نادیده نگیریم یا مکرراً آن‌ها را کوچک جلوه ندهیم، می‌توانیم اطمینان‌هایی به خودمان بدهیم که دیگران نمی‌توانند به ما بدهند یا حداقل نمی‌توانند در لحظه و آنی به ما بدهند.

2.خود-ارزشیابی

ما نیاز داریم که لحظه به لحظه «در کنار خودمان باشیم» تا دلسوزی، درک و حمایتی که برای شادی‌مان ضرورت دارد را خودمان برای خودمان فراهم کنیم. هیچ دلیلی هم ندارد که هم‌اکنون نتوانیم این کار را به طور کامل برای خودمان انجام دهیم زیرا پذیرش کامل خودمان نیازمند آن نیست که ارتقاء پیدا کنیم یا به حد خاصی برسیم.  

خود-آرام‌سازی به این دلیل قبل از خود-ارزشیابی قرار می‌گیرد که وقتی مشغول خود-انتقادی هستیم نمی‌توانیم همزمان روی ابعاد مثبت خودمان تمرکز کنیم. ابتدا باید خود را آرام کنیم تا بتوانیم به‌طور خیرخواهانه انتقادات منفی خود را ملایم‌تر کنیم. اما به محض اینکه بتوانیم عینیت‌گرایی از دست رفته‌مان را دوباره به دست آوریم- که شواهد نشان می‌دهند امکان‌پذیر است – می‌توانیم اعتماد به نفس‌مان نسبت به توانمندی‌هایمان را افزایش بدهیم. ما نیاز نداریم در ورزش یا کسب مدرک دانشگاهی عالی شویم یا به شدت معروف باشیم تا نتیجه بگیریم که کافی هستیم و لایقیم تا قدری بیش‌تر از همیشه به خودمان توجه کنیم و خودمان را دوست داشته باشیم.

علاوه بر این، این حد از مهربانی با خود ارتباطی با خودشیفتگی ندارد. خودشیفتگی یعنی اعمال برتری بر دیگران و گاهی آزار دیگران برای تقویت حس برتری، اما در خود-دوستی ما آزاری به دیگران نمی‌رسانیم.

ما با دوست داشتنِ خودمان صرفاً، خیلی ظریف، اعلام می‌کنیم که به قدر کافی توانمند هستیم که به شکل رضایت‌بخش هر اتفاقی که برایمان رخ داد، هر قدر پیش با افتاده و ناچیز، را مدیریت کنیم.  

 

 

 

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!