«سریال طوبی» و «سریال فخرالدین»؛ چرا طرفدار دومی هستم؟
دربارۀ سریال «طوبی» این روزها حرف و حدیث نسبتا زیاد است؛ از تحسین و انتقاد گرفته تا پرس و جو دربارۀ ساخت فصل دوم و سرنوشت داستان در فصل اول. این خودش نشانهای از دیده شدن این سریال است؛ البته برخی گفتهاند که این دیده شدن به لطف ساعت پخش مناسب سریال است، اما واقعیت این است که بدون داشتن مایههایی از گیرایی و جاذبه، بهترین ساعات پخش هم نمیتواند باعث پرمخاطب شدن یک سریال شود.
«طوبی» به هیچ وجه بینقص نیست و منتقدان به درستی به کاستیهای مختلف آن اشاره کردهاند: از کشدار بودن نسبی داستان گرفته تا برخی ناسازگاریهای تاریخی و زجرآور شدن بیش از اندازۀ ماجرا در بعضی از قسمتها. اما با همۀ اینها این سریال، نسبت به سریالهای سالهای اخیر تلویزیون در دستۀ آثار موفق جای میگیرد. این سریال «قابل دیدن» است و در مقایسه با تعداد قابل ملاحظۀ سریالهای کاملا بیکشش و بیآب و رنگی که در طی این سالها از تلویزیون پخش شدهاند، همین خودش هنری به حساب میآید.
عوامل مختلفی را میتوان در این موفقیت نسبی موثر دانست که از جملۀ آنها زاویۀ دید متفاوت سریال است که یک ماجرای آشنا یعنی ماجرای تنش و جنگ بین ایران و عراق را از منظر خانوادههای ساکن عراق نگاه میکند. این تغییر زاویۀ دید نوعی آشناییزدایی از ماجرای دفاع مقدس به وجود آورده که به خودی خود میتواند نکتۀ جذابی باشد.
نکتۀ قابل توجه دیگری که در این سریال شاهدش هستیم، توجه کافی به جلوۀ بصری و صحنهپردازی است؛ این موضوعی است که بسیاری از سریالسازان ما ظاهرا آن را به عنوان نکتهای فرعی و قابل چشمپوشی در نظر میگیرند و در نتیجه داستانهایشان را در پسزمینهای بیرنگ و بیروح روایت میکنند که چشم و دل مخاطب را خسته و بیزار میکند. اما سازندگان «طوبی» به نورپردازی مناسب و خلق جاذبۀ بصری در گریم و طراحی لباس و صحنه توجه نشان دادهاند و نتیجۀ کارشان قابهایی است که دستکم در همان لحظۀ اول نگاه مخاطب را پس نمیزنند.
نهایتا از همه اینها مهمتر درآمیختگی و چندبعدی بودن داستان سریال است که لایههای سیاسی، مذهبی و عاشقانه را در قالب یک داستان نسبتا منسجم به خوبی با هم ترکیب کرده است. این درآمیختگی باعث میشود که مخاطبانی با ذائقههای مختلف بتوانند پای سریال بنشینند و هر کدام جنبۀ مطلوب و دلخواه خود را در داستان پیدا کنند.
اما صرفنظر از همۀ این موارد، یک نکته در سریال «طوبی» هست که برای شخص من (و فکر میکنم برای خیلی از مخاطبان دیگر) مایۀ اصلی جذابیت سریال بوده است و آن هم شخصیت فخرالدین با بازی امین زندگانی است. درست است که اسم سریال «طوبی» است اما دستکم برای من این سریال «سریال فخرالدین» است. اما چرا؟
چندوقت پیش مقالهای را ترجمه میکردم دربارۀ اینکه در سالهای اخیر در برخی از پرمخاطبترین سریالهای کرهای، شخصیتهای اصلی «میانسال» دارند جای شخصیتهای اصلی جوانتر را میگیرند. طبق آنچه در آن مقاله آمده بود، سازندگان سریالهای کرهای با توجه به اقبالی که مخاطبان نسبت به قهرمانهای میانسال نشان دادهاند، دارند بیشتر و بیشتر به سمت ساخت سریالهایی با محوریت مردان و زنانی میروند که در حول و حوش دهۀ چهارم زندگیشان هستند. نویسندۀ آن مقاله در توضیح این ماجرا گفته بود که جمعیت کره در سالهای اخیر رو به پیری رفته و نسبت جمعیت جوان که در دهههای قبل بسیار زیاد بود، حالا به نسبت جمعیت میانسال کاهش پیدا کرده است؛ به همین دلیل مخاطبان سریالها نیز علاقمند به موضوعاتی شدهاند که در میانسالی و برای میانسالان رخ میدهند.
این روند جمعیتی دقیقا همان چیزی است که در ایران هم در حال رخ دادن است. کشور ما در دهۀ 1360 اوج رشد جمعیتش را تجربه کرد و حالا آن جمعیت پرشمار متولدان اواخر دهۀ پنجاه و دهۀ شصت، یا از چهل سالگی گذشتهاند و یا کم کم خود را در آستانۀ آن میبینند. بنابراین شاید برای ما هم فصل، فصل قهرمانهای میانسال باشد.
از قضا، شخصیت «فخرالدین» در سریال «طوبی» مثل یک پنجرۀ جذاب رو به حال و هوای میانسالی است. فخرالدین عاشق میشود، ازدواج میکند، میجنگد، کسب و کارش را اداره میکند، به سیاست میپردازد و همۀ این کارها را به عنوان یک مرد پختۀ دنیادیده انجام میدهد؛ او در همه چیز متین و با تامل و عمیق است؛ دقیقا همان ایدهآلی که از میانسالی در ذهن داریم.
فخرالدین از آن قهرمانهایی نیست که در همه جا و همه چیز پیروز باشد، اما نکته این است که در همۀ کارها و موقعیتهای او، جنبۀ «درونی» و درگیریهای ذهنی جلوۀ پررنگتری در مقایسه با جلوهها و رفتارهای بیرونی دارند. فخرالدین بر خلاف قهرمانان جوان، بیش از آنکه خودش را ابراز کند و بیرون بریزد، اتفاقات و فراز و نشیبها را در درون سپری میکند و آنچه که بروز میدهد همیشه رفتار یا گفتاری نسبتا اندیشیده و معتدل است؛ این چیزی است که فخرالدین را به آدمهای زندگی واقعی نزدیکتر میکند؛ و به خصوص به آدمهایی که شور و حرارت جوانی را سپری کردهاند و حالا نسبت به گذشته وقت بیشتری را در درون دنیای ذهنی خودشان میگذرانند.
در کنار جایگاه محوری و مناسبی که در فیلمنامۀ سریال به شخصیت فخرالدین داده شده، باید اشاره کنیم که بدون تردید این بازی درخشان امین زندگانی است که به این شخصیت روح و زندگی بخشیده و او را به یک چهرۀ همدلیبرانگیز و دوستداشتنی تبدیل کرده که میتوانیم احساساتش را درست مثل احساسات خودمان زندگی کنیم. زندگانی موفق شده که با لحن دیالوگها و طرز نگاههایش، آنچه را در درون شخصیت فخرالدین میگذرد با ظرافتی متین به نمایش بگذارد و به بسیاری از صحنههای سریال جاذبهای عمیق و گرم ببخشد که برای مجذوب کردن مخاطب و کشاندن بیننده به درون داستان سریال کفایت میکنند.
این جاذبه و عمق تنها در ماجرای عاشقانۀ میان فخرالدین و طوبی اتفاق نمیافتد بلکه (حتی بیشتر) در ماجرای ازدواج دوم فخرالدین نیز به چشم میآید. ارتباط فخرالدین و آنیه گاهی شاید تماشاییتر از ارتباط او و طوبی باشد؛ زیرا رابطه با طوبی یک رابطۀ عادی عاشقانه با همسر است اما رابطه با آنیه رشتههایی درهمپیچیده از محبت و احترام و ترحم در خودش دارد که فضای مطلوبی برای نشان دادن ظریفترین حالات و عواطف انسانی پدید میآورند؛ حالاتی که بازیگران و به ویژه امین زندگانی خوب و درست از عهدۀ نشان دادن آنها برآمدهاند.
خلاصۀ کلام اینکه شاید بشود این سریال را دستکم دو سریال دید: یکی «سریال طوبی» با محوریت یک شخصیت زن و با همۀ ابعاد سیاسی و فرهنگیاش و دیگری «سریال فخرالدین» که ماجراهای عشق و زندگی یک مرد میانسال را روایت میکند. من اگر بخواهم نظر شخصیام را راجع به سریال بگویم میگویم که سریال طوبی سریال بدی نیست اما سریال فخرالدین یک سریال بهتر و تماشاییتر است.