تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

کمونیست‌های ایران باستان که بودند؟ از زنان «اشتراکی» تا مردانی که «کاشته» شدند

آیین زرتشتی که احتمالا حدود 1000 سال قبل از میلاد مسیح پایه‌گذاری شد، تا قبل از تاسیس امپراتوری ساسانی به مدت نزدیک به ۱۲۰۰ سال بود که در ایران رواج داشت اما در عین حال دارای یک ساختار مرکزی رسمی نبود. برخی از شاهان ایرانی احتمالا پیرو این دین بودند، اما پیش از بنیان‌گذاری امپراتوری ساسانی توسط اردشیر اول، مرکزیت دینی منسجمی برای این دین در کار نبود.

 اردشیر ساسانی که خود از خانواده‌ای روحانی آمده بود، با همراهی موبدان زرتشتی، آیین زرتشتی را در ایران رسمیت داد و نظام مذهبی سفت و سختی را پدید آورد. اشراف از ساختن و مدیریت معابد خصوصی بدون نظارت سلطنتی منع شدند و روحانیانی که تعالیم متفاوتی داشتند نیز سرکوب شدند. سیاست‌های رسمی سرکوب سایر ادیان همچون مسیحیان و بوداییان نیز در این دوره اجرا شد.

بقایای آتشکده ساسانی آذرفرنبغ در استان فارس

با این وجود اختلاف دیدگاه‌ها هرگز کاملاً از بین نرفت. مسیحیت و بودیسم به گسترش خود ادامه دادند و جنبش‌های جدیدی مانند آیین مانوی در قلمرو ساسانیان ظهور کردند. همچنین، نظام دینی ساسانی هرگز کنترل کاملی بر زرتشتیان روستایی یا افرادی که خارج از قلمرو ساسانی زندگی می‌کردند نداشت. بنابراین همیشه فضایی برای باورهای متفاوت وجود داشت؛ البته اگر جلب توجه زیادی نمی‌کردند.

مزدک که بود و چه می‌گفت؟

«مزدک بامدادان» یا مزدک پسر بامداد احتمالا یک موبد زرتشتی بود که حدود سال ۴۹۰ میلادی تبلیغ آیین خود را آغاز کرد. او یکی از شمار نسبتا زیاد واعظان مخالف‌خوانی بود که عقایدی متفاوت از آیین رسمی در دوران میانه‌ی ساسانی داشتند. واعظانی مانند او آموزه‌های رسمی موبدان را رد می‌کردند و متون دینی زرتشتی را بر اساس دیدگاه‌های خودشان تعبیر و تفسیر می‌کردند. تفسیر مزدک نیز به شکلی بنیادین از هنجارهای موجود فاصله داشت.

جامعه زرتشتی در آن زمان به چهار طبقه تقسیم شده بود: روحانیت، اشراف، دهقانان و بازرگانان. آموزه‌های رسمی، این نظام طبقاتی را تجلی «اشه» (حقیقت) در جهان می‌دانست، اما مزدک این عقیده را رد کرد. او معتقد بود که نابرابری ذاتی در این نظام نتیجه فساد دین توسط «دروج» (دروغ) است و بر اساس دلایل دینی خواهان اصلاحات اجتماعی رادیکال و بنیادین بود.

یکی از نکات مهم آموزه‌های مزدک، تصرف عمومی غلات و آب از دست زمین‌داران ثروتمند بود. ایران در زمان مزدک دچار خشکسالی و قحطی بود و تودۀ مردم از این موضوع رنج فراوانی می‌بردند در حالی که اشراف محصولات کشاورزی را برای فروش و سود انبار کرده بودند. مزدک همچنین بر بازتوزیع زمین و تساوی در امتیازات اجتماعی برای همه، بدون توجه به طبقه اجتماعی، تأکید داشت.

اشتراک همۀ دارایی‌ها؛ «زن و خانه و چیز بخشیدنی است»

در حال حاضر هیچ منبع مکتوبی که هم‌زمان با آن رویدادها نوشته شده باشد باقی نمانده است و مورخان مجبورند به منابع دوره‌های بعدی مانند شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری تکیه کنند. طبق آنچه از این منابع مختلف می‌توان دریافت، مزدک و پیروانش به تقدس همه موجودات زنده باور داشتند، گیاه‌خواری می‌کردند و به صلح‌طلبی مشروط پایبند بودند. ظاهراً مزدک یک آموزۀ کاملا متفاوت از عقاید پیشین را تبلیغ می‌کرد؛ آموزه‌ای که فقط به بازتوزیع منابع بسنده نمی‌کرد بلکه می‌خواست هر نوع دارایی را میان اعضای جامعه به حالت «اشتراکی» دربیاورد؛ دارایی‌هایی که احتمالا شامل «زنان» هم می‌شد.

فردوسی در شاهنامه در توصیف آیین مزدک از زبان خود او چنین گفته است:

همی‌گفت هر کاو توانگر بود

تهیدست با او برابر بود

نباید که باشد کسی بر فزود

توانگر بود تار و درویش پود

زن و خانه و چیز بخشیدنی‌ست

تهی‌دست کَس با توانگر یکی‌ست

هر آن کس که او جز بر این دین بود

ز یزدان و از منْش نفرین بود

طبق روایت فردوسی، مزدک زنان را نیز در کنار اموالی مانند خانه، در شمار امور «بخشیدنی» آورده است؛ یعنی اموالی که کسی نباید آن‌ها را افزونتر از دیگران داشته باشد و همه باید در داشتن آن‌ها برابر باشند.

مزدک در دربار قباد

قباد اول، شاه ایران، در دوره‌ای از ناپایداری سیاسی به قدرت رسید. در سال ۴۸۸ میلادی، عموی او توسط ائتلافی از اشراف قدرتمند و موبدان زرتشتی برکنار شد و قباد که ۱۵ سال داشت، به‌عنوان شاه جدید منصوب شد؛ یکی از اشراف نیز مقام نایب‌السلطنه را به عهده گرفت. اما قباد قدرت‌طلب‌تر از آن بود که اشراف انتظار داشتند. او بلافاصله پس از ۲۰ سالگی، نایب‌السلطنه‌ی خود را اعدام کرد و اشراف و موبدان درباری را که می‌توانستند برای حکومتش تهدید باشند تبعید کرد.

تصویر احتمالی قباد یکم بر روی بشقاب عهد ساسانی

قباد توانست برای مدتی قدرت خود را تثبیت کند، اما در این فرآیند، بیشتر و بیشتر از متحدان سنتی خاندان ساسانی دور شد. احتمالا همین دوری از متحدان سنتی بود که باعث شد او به مزدک روی آورد. جنبش مزدکی تا زمان به قدرت رسیدن قباد، حمایت بسیاری از دهقانان، بازرگانان و حتی اشراف در جنوب غربی ایران را به‌دست آورده بود. این آیین هم می‌توانست وزنه‌ای علیه سنت‌گرایانی باشد که قباد را تهدید می‌کردند و هم می‌توانست به عنوان راه‌حلی برای مشکلات اقتصادی آن زمان در نظر گرفته شود. به همین دلایل بود که قباد مزدک و برخی از اشراف مزدکی را به دربار سلطنتی دعوت کرد.

با وجود اینکه اتحاد یک «شاه» با معتقدان به یک آیین اشتراکی چندان منطقی به نظر نمی‌رسد، اما دست‌کم در این یک مورد آن‌ها یکدیگر را به‌عنوان متحدانی مفید به رسمیت شناختند. گفته می‌شود که مزدک قباد را متقاعد کرد که ذخایر غلات خود را باز کند و آن‌ها را در اختیار مردم قرار دهد و قراردادهای انحصاری اشراف برای دسترسی به منابع آب را نیز لغو کند.

کودتا علیه قباد و بازگشت او

قباد اول با پذیرش آموزه‌های مزدک، دشمنی اشراف سنت‌گرا و موبدان با خود را عمیق‌تر و افزون‌تر کرد. در نتیجه، در سال ۴۹۶ میلادی، گروهی از اشراف با سربازان خود وارد یکی از کاخ‌های ساسانی شدند و قباد را دستگیر کردند و برادر کوچکترش جاماسب را به‌عنوان شاه جدید بر تخت نشاندند. شاه جدید از اعدام برادرش امتناع ورزید و او را به «قلعه فراموشی» در خوزستان تبعید کرد. اما قباد هنوز متحدانی داشت. او نه تنها از قلعه فراموشی فرار کرد، بلکه به همراه آن‌ها از ایران گریخت و به دنبال پناهندگی نزد پادشاهی هپتالیان در آسیای مرکزی رفت.

در سال ۴۹۹ میلادی، قباد در رأس یک ارتش هپتالی به ایران بازگشت تا تاج‌ و تخت خود را بازپس بگیرد. آن‌ها از مرز خراسان عبور کردند، جایی که ارتش محلی تحت فرماندهی یکی از پسرعموهای قباد قرار داشت. این فرمانده همراه با ارتش خود به قباد پیوست و عملاً یک چهارم گسترۀ امپراتوری را بلافاصله به قباد بازگرداند. با توجه به چشم‌انداز یک جنگ داخلی خونین، اشراف تسلیم قباد شدند و قباد به سلطنت بازگشت. با این حال، در نتیجۀ این واقعه، شاه به این موضوع پی برده بود که نمی‌تواند به‌طور کامل با ساختار قدرت موجود مقابله کند.

سکه ضرب شده با تصویر قباد یکم

در مدت غیبت قباد، مزدک و پیروانش از دربار سلطنتی اخراج شده بودند و قدرت رسمی آن‌ها سلب شده بود، اما در عین حال مورد آزار و اذیت قرار نگرفته بودند. جنبش مزدکی همچنان حتی در میان اشراف رشد می‌کرد و مزدکیان به اعمال خود در جهت اهداف اشتراکی ادامه دادند. پس از بازگشت قباد، مزدک دیگر به تالارهای قدرت دعوت نشد. قباد به او اجازه داد که به موعظه‌های خود ادامه دهد، اما حمایت مستقیمی از او نکرد.

قباد همچنان به برخی از اصلاحاتی که با مزدک آغاز شده بود نیاز داشت و از آن‌ها استفاده می‌کرد، و اشراف مزدکی نیز همچنان نزد شاه نفوذ داشتند. از جمله اصلاحات قباد این بود که ارزش املاک مجدداً ارزیابی شد تا نرخ مالیات منصفانه تعیین شود. به نظر می‌رسد که بهره‌مندان واقعی اصلاحات قباد یک طبقه متوسط ​​کوچک بودند. تحت این سیستم جدید، تعداد زیادی از خانواده‌های نسبتاً ثروتمند توانستند املاک بیشتری به دست آورند، که به نوبه خود آن‌ها را واجد شرایط برای خدمت در سواره‌نظام ساسانی می‌کرد. قباد واحدهای جدید سواره‌نظام را تحت فرماندهی خود قرار داد تا قدرت سنتی ژنرال‌هایش را خنثی کند.

یکی از مزدکی‌ترین اصلاحات قباد، ایجاد نقشی جدید در روحانیت سنتی بود: «قاضی مدافع فقرا». این موبد مسئولیت داشت تا همکاران خود را وادار کند که برنامه‌های رفاهی اجرا کنند و به نفع طبقات پایین موعظه نمایند. این اصلاحات با رادیکالیسم مزدک فاصله زیادی داشت، اما این رادیکالیسم برای ۲۰ سال دیگر اجازه گسترش یافت و در نهایت ده‌ها هزار نفر از تمام طبقات زرتشتی را در بر گرفت.

خسرو انوشیروان و مزدکیانی که در باغ کاشته شدند

اما در نهایت، این رشد سریع برای روحانیت سنتی زرتشتی غیرقابل تحمل شد. در طول غیبت کوتاه قباد، موبد بزرگ زرتشتیان اقداماتی برای آموزش ولیعهد یعنی خسرو انوشیروان انجام داده بود و برای او ذهنیتی کاملا منفی نسبت به مزدک و آیینش پدید آورده بود. در نتیجه، خسرو انوشیروان حامی سرسخت روحانیت مرکزی و دشمن مزدکیان بود.

سکه ضرب شده با تصویر خسرو انوشیروان

طبق روایت فردوسی، یکی از مهم‌ترین عقاید مزدک که موجب دشمنی خسرو انوشیروان شده بود، مسئلۀ اشتراکی بودن زنان بود. فردوسی از زبان خسرو نقل می‌کند که در این صورت پسرها نمی‌توانند پدران خود را بشناسند و بدینگونه هرآنچه به عنوان اصل و نسب شناخته می‌شود از میان خواهد رفت:

چنین گفت کسری به پیش گروه

به مزدک که ای مرد دانش‌پژوه

یکی دین نو ساختی پر زیان

نهادی زن و خواسته در میان

چه داند پسر کِش که باشد پدر؟

پدر همچنین چون شناسد پسر؟

چو مردم سراسر بود در جهان

نباشند پیدا کهان و مهان

که باشد که جوید در کهتری؟

چگونه توان یافتن مهتری؟

جهان ز این سخن پاک ویران شود

نباید که این بد به ایران شود

در آن زمان، خسرو به اندازه کافی بزرگ شده بود تا به تنهایی قدرت را در دست بگیرد، و شاید به دلیل ترس از کودتای دیگری بود که قباد تسلیم شد و به خسرو اجازه داد تا پاکسازی را انجام دهد. شاهزادۀ ساسانی شروع به اعدام اشراف مزدکی کرد و خود مزدک را نیز به کاخ فراخواند و در آنجا او را دستگیر و اعدام کرد.

صحنه اعدام مزدکیان در یکی از نسخه‌های مصور شاهنامه با قدمت بیش از 300 سال

فردوسی در توصیف اعدام مزدک به دست انوشیروان گفته است که خسرو ابتدا تعدادی از یاران مزدک را کشت و در یکی از باغ‌های قصر آن‌ها را با سر در زمین «کاشت»؛ سپس به مزدک گفت که به آن باغ برود تا از زیبایی آن لذت ببرد. وقتی مزدک وارد باغ می‌شود با آن صحنۀ هولناک روبه‌رو می‌شود. پس از آن خود مزدک یا به گفتۀ فردوسی آن «مرد بی‌دین» را نیز به دار می‌آویزند و سپس او را تیرباران می‌کنند:

به درگاه کسری یکی باغ بود

که دیوار او برتر از راغ بود

همی گرد بر گرد او کنده کرد

مر این مردمان را پراگنده کرد

بِکِشتَندشان هم به سان درخت

زبر پای و زیرش سرآگنده سخت

به مزدک چنین گفت کسری که رو

به درگاه باغ گرانمایه شو

درختان ببین آنکه هر کس ندید

نه از کاردانان پیشین شنید

بشد مزدک از باغ و بگشاد در

که بیند مگر بر چمن بارور

همانگه که دید از تنش رفت هوش

برآمد به ناکام زو یک خروش

یکی دار فرمود کسری بلند

فروهشت از دار پیچان کمند

نگون‌بخت را زنده بر دار کرد

سر مرد بی‌دین نگون‌سار کرد

از آن پس بکشتش به باران تیر

تو گر باهشی راه مزدک مگیر

پس از اعدام شخص مزدک، کشتار بزرگ جوامع مزدکی در ایران آغاز شد. جنبش مزدکی به سرعت فروپاشید و آنطور که از منابع تاریخی برمی‌آید، ظاهراً بلافاصله از بین رفت. از آن پس در آیین زرتشتی رسمی «مزدکی بودن» تقریباً مترادف با «مرتد بودن» شناخته شد.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!