تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

نقد فیلم Wolfs – بوچ کلونی و ساندنس پیت

وقتی برد پیت و جورج کلونی در یک فیلم آزاد می‌شوند و با آن به عنوان زمین بازی شخصی خود رفتار می‌کنند، هیچ چیز بدی نمی‌تواند حاصل شود؛ فیلم «گرگ‌ها» ساخته جان واتس این را ثابت می‌کند. در ادامه با نقد فیلم Wolfs همراه ویجیاتو باشید تا این نکته را ارزیابی کنیم که آیا اجرای دو‌گانه جورج کلونی و برد پیت برای سرگرم شدن کافی است یا خیر.

گرگ های پیر بَدعُنق

باورش سخت است که ما 17 سال منتظر بازگشت این دو ستاره بودیم. آخرین باری که جورج کلونی و برد پیت را با هم روی پرده دیدیم در فیلم «Ocean’s Thirteen» در سال 2007 بود. در این مدت، هر دو بازیگر در فیلم‌های مختلفی بازی کردند و کلونی حتی تعدادی از آنها را کارگردانی کرد، اما راه‌ این دو دیگر هرگز به هم نرسید. تا حالا! با این تفاسیر مدتهاست که چه از سوی مخاطب و چه از سمت تهیه‌کنندگان درخواست شده است که این دو نماد هالیوود فرصت بازی مجدد با هم را داشته باشند.

سرانجام این آرزوی بسیاری از بینندگان توسط جان واتس، کارگردان آخرین سه‌گانه مرد عنکبوتی با تام هالند و اپل که از این دو افسانه دنیای سینما دعوت به همکاری کرد، برآورده شد. این عملا یک فرمول برنده است و حتی یک طرح داستانی معولی و آشنا یا یک طرح ضعیف مانع از این نمی‌شود که فیلم Wolfs یک سرگرمی ناب با دو بازیگر محبوب و فضای عالی نیویورک غرق در اولین برف‌های پاییزی باشد.

اما داستان فیلم به این شرح است که یک جنایت مرموز در یک هتل خاص نیویورک اتفاق می‌افتد و تنها شخص درگیر این حادثه با فردی ناشناس (جرج کلونی)، یک متخصص واقعی «تمیز کردن صحنه جرم» تماس می‌گیرد. با این حال، صاحب هتل با نام پاملا (و صدای فرانسیس مک دورمند) نظافتچی ویژه خود را برای این کار استخدام می‌کند که معلوم می‌شود یک فرد متعصب (براد پیت) روی این کار است. اما نکته اینجاست که این دو مرد به یکدیگر اعتماد ندارند، ولی به عنوان یک حرفه‌ای واقعی، تصمیم می‌گیرند که این کار را با هم انجام دهند.

با این حال، زمانی که آنها انگیزه‌های واقعی پشت جنایت را کشف می‌کنند، این موضوع پیچیده‌تر می‌شود. در واقع این دو گرگ تنها، علیرغم بیزاری متقابلشان از یکدیگر، مجبورند یک شب سرد را در خیابان‌های نیویورک بگذرانند تا همه چیز را حل کنند. با این حال، آنها نمی‌دانند که یک مافیای خطرناک آنها را تعقیب می‌کند.

داستان عملاً با یک شوخی شروع می‌شود که تقریباً در تمام نیمه اول فیلم ادامه دارد. و این قطعاً بهترین بخش فیلم «Wolfs» از نگاه داستانی است، جایی که شخصیت جدی و متشخص جورج کلونی برای «بسته‌بندی جسد» سخت کار می‌کند، در حالی که شخصیت سرکش و عجیب و غریب برد پیت هیچ کمکی به همکار کمی مسن‌ترش نمی‌کند. در این‌جا تا حدودی، تضاد بین هر دو شخصیت، که در اکثر کمدی‌های جنایی شناخته شده است، بی عیب و نقص عمل می‌کند.

در نتیجه اجرای درست چنین سناریو آشنایی باعث ایجاد موقعیت‌های کمدی زیادی می‌شود که بیشتر برد پیت آن را خلق می‌کند. برخی ممکن است بگویند که این یک شوخی کلیشه‌ای بسیار گسترده و دم دستی است، اما این مدل آشنا یکی از سبک‌های کمدی است که اگرچه کمی بیش از حد در سینمای جهان گسترش یافته است، اما همچنان لحظات کمدی موفق زیادی را ارائه می‌دهد. همچنین در این روند مثبت شخص جان واتس به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم می‌تواند بین درام و طنز در نوسان باشد، آن هم در حالی که بر پوچ بودن کل موقعیت داستانی فیلم تأکید ویژه می‌کند. البته اگر بر مبنای حال و روز این سال‌های سینما به کل اثر در قامت یک کمدی جنایی نگاه کنیم، بدون شک فیلمی به دست می‌آید که در حال و هوای زمانه امروزی نمی‌گنجد.

اما چرا فیلم از جنس سینمای کنونی نیست؟ چون فیلم گرگ‌ها یا Wolfs حس و حال سینمای قدیمی‌تری را دارد که در اولیل دهه 2000 میلادی به قبل بیشتر دیده می‌شد. آثاری که با تکیه و اعتماد کردن به ستارگان نام آشنا صعف‌های درون فیلمنامه را می‌پوشاند و مخاطب عام را به شدت سرگرم می‌کرد.

راستش را بخواهید اکنون چنین فیلم خنده‌دار و باکیفیتی با بازیگران باحالی مانند جرج کلونی و برد پیت وجود ندارد. امروز برخلاف دهه 2000 میلادی، آخرین کاری که استودیوها می‌خواهند انجام دهند این است که هزینه‌های قابل توجهی به ستاره‌های نوظهور بپردازند تا آنها بی‌اهمیت در یک فیلم به این سو و آن سو بچرخند. بنابراین، چنین پروژه‌های ساده‌ای که جایگزینی عالی برای فیلم‌های بلاک‌باستر هستند، ارزش طلا را دارند.

البته نباید این نکته را پیرامون این اثر فراموش کرد که نیمه دوم فیلم کمی بدتر از نیمه اول آن است و البته صحنه‌های اکشن بیشتری دارد. در واقع این نیمه دوم فیلم است که در آن فتنه داستانی غلیظ می‌شود، اما نقاط ضعف فیلمنامه را نیز برجسته می‌کند. فیلم در این بخش سعی می‌کند با پیچ و خم های مربوط به رازهای متعدد توجه بیننده را حفظ کند، اما در واقع بسیاری از آنها را می‌توان حدس زد. مخصوصاً با در نظر گرفتن این که فیلم گرگ‌ها قرار است به یک سری فیلم دنباله ‌دار برای اپل تبدیل شود و کار بر روی ادامه آن هم‌اکنون با همین تیم در حال انجام است.

با وجود این، توسعه رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم عالی است. در اصل، دو شخصیت کلونی و پیت یکدیگر را مسخره می‌کنند و هر کاری که می‌توانند بدون آسیب رساندن به کارشان انجام می‌دهند تا توانایی یکدیگر را مختل کنند. با گذشت زمان و تجربیات مشترک بعدی، آنها متوجه شباهت‌هایی در طرف مقابل با خودشان می‌شوند که به لطف آن، فیلم در پایان به یک فیلم دوستانه جذاب مانند پسران بد یا اسلحه مرگبار تبدیل می‌شود. به هر حال، من این پتانسیل را می‌بینم که Wolfs در آینده نزدیک به نسخه تاریک تری از Bad Boys با صحنه‌های اکشن کمی آرام‌تر تبدیل شود.

این همان چیزی است که نیویورک در شب به نظر می‌رسد!

اگر بخواهم کمی از دو شخصیت اصلی فیلم ایراد بگیرم، این نقد متوجه برد پیت است. در ابتدا، او اصلاً من را در مورد شخصیت خود متقاعد نکرد و غیرعادی بودن مداوم پیت بیش از حد آزاردهنده بود. منظور من این است که شخصیت او از یک طرف خود را در رشته کاری‌اش حرفه‌ای می‌داند، اما از طرف دیگر مدام چهره‌های احمقانه به خود می‌گیرد و مانند بچه پنج ساله‌ای رفتار می‌کند که مادرش از خرید آبنبات چوبی در مغازه برای او امتناع می‌کند. البته هرچه دو شخصیت اصلی فیلم بیشتر باهم کلنجار می‌روند این رابطه و از اساس چاشنی کمدی پیت و جدیت کلونی بهتر به چشم می‌آید.

برد پیت بارها در دوران حرفه‌ای خود نقش‌های دیوانه وار و کمی اغراق آمیز بازی کرده، اما در اینجا از حد خونسردی خود فراتر رفته است (مخصوص در شروع فیلم). اما این ایراد زمانی بیشتر جلوه می‌کند که شخصیت جورج کلونی نیز بیشتر شبیه جان ویک یا قهرمانان فیلم‌های اکشن متعددی است که کیانو ریوز و دنزل واشنگتن آن‌ها را بازی می‌کنند. در مجموع این دو با همه فراز و فرود موجود در شخصیت‌هایشان بازی قابل قبولی از خود به نمایش گذاشته‌اند.

البته باید توجه داشت که در این داستان، دو فیکس کننده یا همان دو شخصیت قهرمان فیلم یک نفر هستند: آنها یکسان لباس می‌پوشند، مغزهای یکسانی دارند، روابط، عبارات و مشکلات یکسانی دارند. به حدی که حتی عینک مطالعه خود را همگام باهم به چشم می‌زنند. اگرچه ایده واتس اساساً این ژانر را متزلزل نمی‌کند، اما به دلیل هماهنگی کلونی و پیت، کار فوق العاده خوب انجام شده است و شوخی‌ها بی عیب و نقص در می‌آیند.

لازم به ذکر است که در داستان یک ضلع سوم شخصیتی نیز وجود دارد؛ آن طرف سوم داستان پسری است که همه چیز با او شروع می‌شود. آستین آبرامز به عنوان اجرا کننده این نقش به راحتی ریتم موتورسیکلت‌های قدیمی فیلم (کلونی و پیت) را می‌گیرد و با نیروی جوانی خود آن‌ها را به دنیای تعقیب و گریز اتومبیل، مواد مخدر و تیراندازی می‌اندازد. در همین حال، او به عنوان یک ناظر بیرونی که بیننده را نمایندگی می‌کند، بیش از هر چیز از پویایی شخصیت‌هایی که با بی میلی او را زیر بال خود گرفته‌اند، لذت می‌برد.

همچنین تا فراموش نکرده‌ام باید به یک نکته دیگر نیز اشاره کنم؛ آن نکته چیزی نیست جز این که جنبه‌های بصری فیلم را نیز باید ستود، زیرا گرگ‌ها فضای زمستانی کاملی را در سرتاسر نمایش داستان خود ایجاد می‌کند. به نظر من جان واتس چشم دارد نیویورک را به عنوان یک قهرمان دیگر در این فیلم معرفی کند. شروع با یک صحنه افتتاحیه با چیدمان جالب، از طریق تعقیب و گریز و تیراندازی‌های بعدی به یک پایان‌بندی غافلگیرکننده بدل می‌شود که همه در مرکز یک شب برفی نیویورک صورت می‌پذیرد.

علاوه بر این، فیلم در بسیاری از لحظات با شکستن الگوهای ژانری مختلف سعی می‌کند بیننده را غافلگیر کند که به ساخت شوخی‌ها و گاف‌های بیشتر کمک می‌کند. با این حال، از نظر بصری، چیزی برای گلایه از فیلم وجود ندارد و دقیقاً می‌توانید ببینید که بودجه بالای تولید صرف چه چیزی شده است، البته به غیر از دستمزد دو ستاره بزرگ.

بنابراین اگر از طرفداران کلونی یا پیت یا ترجیحاً هر دو هستید، پس جای نگرانی ندارید. اما چرا؟ چون فیلم Wolfs یک اثر تمام پاپ‌کورنی فقط برای شماست. البته دیگران نیز به نوبه خود یک فیلم اکشن معمولی با داستانی نه چندان شاخص به شیوه‌ای بسیار شیک دریافت خواهند کرد. پس آیا پتانسیلی برای یک فرنچایز کامل در اینجا وجود دارد؟ به نظر من بله، همانطور که در پایان این فیلم چرایی آن را خواهید فهمید. پس ارزشش را دارد که به گرگ‌های تنها درون داستان فرصت بدهیم، زیرا اخیراً فیلم‌های زیادی از این دست که قرار است سرگرمی کافی و غیراجباری را ارائه دهند، وجود نداشته است.

فیلم رو تماشا کنیم یا نه؟!

فیلم کمدی جنایی Wolfs دنیای سینما را تغییر نمی‌دهد، یا حتی ژانر فیلم‌های دوستانه یا کمدی را نیز با دگرگونی مواجه نمی‌کند. حتی نمی‌توانم بگویم این فیلم صنعت سینما را نجات خواهد داد، به خصوص که فیلم به رسم دنیای جدید از چندی پیش به دنبال تولید قسمت بعدی است. با این حال، بدون دانستن این موضوع، گرگ‌ها مانند یک نفس تازه در فضای بازسازی‌ها، دنباله‌ها و فیلم‌های کمیک بوک احساس می‌شود. پس از همه، این یک داستان معمولی منحصر به فرد خوش‌ساخت است. قابل پیش بینی است و حتی یک ریال هم ریسک نمی‌کند. با این حال دقیقاً همان چیزی را که ما از آن انتظار داریم ارائه می‌دهد. یک تفریح ​​شاد، یک فیلم پاپ‌کورنی سرگرم کننده که شما را به درون خود می‌کشاند و با خود می‌برد، در حالی که ما به این فکر می‌کنیم که چرا برد پیت و جورج کلونی هر سال حداقل یک فیلم از این دست نمی‌سازند؟!

70

امتیاز ویجیاتو

زوج کلونی و پیت بارها ثابت کرده‌اند که فوق العاده خوب با هم کار می‌کنند. آنها یکدیگر را درک می‌کنند، در طول سال‌ها با ارتعاشات یکدیگر هماهنگ شده‌اند، و شیمی بین این دو اساساً استانداردهای یک فیلم را بالا می‌برد و جرقه آن تقریباً در دو دهه است که از بین نرفته است. اکنون فیلم Wolfs بار دیگر این نکته را ثابت می‌کند.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!