تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

10 بازی که دید بازیکن به دنیا را تغییر می‌دهند

برای بسیاری از گیمرها، بازی‌های ویدیویی راهی برای فرار از روزمرگی، استراحت و یا تخلیه‌ی ذهن هستند. اما برخی از بازی‌ها فراتر از سرگرمی می‌روند و تأثیری ماندگار بر نگاه ما به زندگی، مرگ و دنیای اطراف می‌گذارند. این بازی‌های استثنایی فقط داستان نمی‌گویند؛ بلکه ما را به تفکر عمیق، پردازش احساسات و حتی افزایش همدلی دعوت می‌کنند. تأثیرشان آن‌قدر عمیق است که شاید تنها یک بار آن‌ها را تجربه کنیم، اما درس‌هایشان تا همیشه با ما باقی می‌مانند. از بیداری‌های سیاسی گرفته تا التیام عاطفی، با ویجیاتو همراه باشید تا 10 تا از این بازی‌های تاثیرگذار را بررسی کنیم.

Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty

تقریباً ۲۵ سال پس از انتشارش، Metal Gear Solid 2 از هر زمان دیگری مرتبط‌تر به نظر می‌رسد. آنچه در سال ۲۰۰۱ به‌عنوان یک دنباله‌ی پیشرو در سبک مخفی‌کاری ظاهر شد، اکنون به دیدگاهی پیشگویانه درباره‌ی عصر اطلاعات تبدیل شده است. این بازی به بررسی نحوه‌ی دستکاری حقیقت و تحریف ادراک توسط فناوری می‌پردازد و ظهور رسانه‌های اجتماعی مبتنی بر الگوریتم را پیش‌بینی می‌کند. فراتر از داستان، سانز آو لیبرتی الهام‌بخش بسیاری از بازیکنان بود تا عمیق‌تر به تاریخ، سیاست و فلسفه بپردازند و جایگاه خود در جهان را زیر سؤال ببرند. برای گیمرهای جوانی که با سؤالات بزرگ درباره‌ی زندگی و جامعه دست‌وپنجه نرم می‌کردند، تجربه‌ی این بازی شبیه به «خارج شدن از ماتریکس» بود.

Spiritfarer

مواجهه با از دست دادن عزیزان یکی از دشوارترین چالش‌های زندگی است. درحالی‌ که بسیاری از بازی‌ها در دوران سختی آرامش‌بخش هستند، اسپیریت‌فارر به طور مستقیم با مرگ روبه‌رو می‌شود.

در نقش «استلا»، که یک راهنمای ارواح به دنیای پس از مرگ است، بازیکنان ارواح را به سمت آخرت هدایت می‌کنند و با واقعیت‌های از دست دادن و اجتناب‌ناپذیری مرگ روبه‌رو می‌شوند. این بازی دیدگاهی آرامش‌بخش ارائه می‌دهد: مرگ تراژدی نیست، بلکه بخشی طبیعی از زندگی است؛ بهایی که برای زنده بودن می‌پردازیم. اسپریت‌فارر یادآوری می‌کند که باید قدر لحظه‌ها را بدانیم و بسیاری از بازیکنان را یاری داده تا غم از دست دادن را پردازش کنند و بر زندگی در حال حاضر تمرکز کنند.

Dark Souls

به‌ راحتی می‌توان دارک سولز را به‌ عنوان یک بازی دشوار شناخت، اما درس‌های آن فراتر از سختی آن است. کل مجموعه‌ی سولزبورن شاهکاری در زمینه‌ی استقامت، صبر و رشد است. هر شکست در دارک سولز نه‌‌تنها یک ناکامی، بلکه یک درس است. بازیکنان با یادگیری از اشتباهات و تلاش مجدد، به اهمیت مقاومت پی می‌برند، ذهنیتی که به چالش‌های زندگی واقعی نیز منتقل می‌شود.

برای کسانی که پشتکار دارند، این بازی یک تجربه‌ی تحول‌آفرین است. این بازی نشان می‌دهد که مهم نیست مانع چقدر سخت باشد؛ اگر آماده‌ی سازگاری و ادامه دادن باشید، تقریبا همیشه راهی برای پیشرفت وجود دارد.

Life Is Strange

از زمان انتشار یعنی تقریباً یک دهه پیش، لایف ایز استرنج با پرداختی عاطفی به انتخاب‌ها و پیامدهای آن‌ها بازیکنان را مجذوب کرده است. مکانیک اصلی بازی، یا همان بازگرداندن زمان برای تغییر تصمیم‌ها، بازیکنان را به تأمل در اهمیت انتخاب‌هایشان دعوت می‌کند. اما در نهایت، هیچ راه‌حل بی‌نقصی وجود ندارد؛ تنها درس‌هایی درباره‌ی پذیرش پیامدها و زندگی با آن‌ها. بسیاری از بازیکنان پس از این بازی با تمرکزی جدید بر حضور در لحظه و تصمیم‌گیری‌های آگاهانه از آن جدا شدند. داستان این بازی ما را به پذیرش پیچیدگی‌های زندگی و تأثیر حتی کوچک‌ترین اعمال دعوت می‌کند.

Death Stranding

دث استرندینگ ساخته‌ی کارگردان برجسته هیدئو کوجیما، یک تجربه‌ی منحصربه‌فرد است که به همان اندازه تأمل‌برانگیز و آرامش‌بخش است. هرچند ایده‌ی اولیه‌ی بازی به‌عنوان یک شبیه‌ساز پِیک سفارشی به نظر می‌رسد، اما بازی به کاوشی عمیق درباره‌ی ارتباط انسانی، مقاومت و انزوا تبدیل می‌شود.

داستان بازی که در آمریکا پساآخرالزمانی روایت می‌شود، بازیکنان را موظف می‌کند تا با تحویل محموله‌های حیاتی، کشور را دوباره متصل کنند. چشم‌اندازهای خیره‌کننده بازی که از جغرافیای ایسلند الهام گرفته شده، بازیکنان را وادار می‌کند تا برای لذت بردن از زیبایی‌های بکر و دست‌نخورده‌ی طبیعت، مدتی توقف کنند.

با این حال، قلب واقعی بازی در کاوش ارتباط انسانی نهفته است. انتشار بازی تنها چند ماه پیش از شروع پاندمی کرونا باعث شد که مضامین انزوا و نیاز ذاتی به تعامل اجتماعی تأثیر عمیقی بر بازیکنان بگذارد. تجربه‌ی این بازی در دوران قرنطینه به‌طرز عجیبی قابل‌درک بود و یادآور اهمیت حمایت از یکدیگر در زمان‌های دشوار شد.

God of War

زمانی که گاد آو وار در سال ۲۰۱۸ بازآفرینی شد، کمتر کسی انتظار داشت که این بازی به یکی از احساسی‌ترین و عمیق‌ترین آثار نسل خود تبدیل شود. این مجموعه که به‌خاطر اکشن‌های اغراق‌آمیز و داستان‌های اساطیری‌اش شناخته می‌شد، با تمرکز بر داستانی شخصی درباره‌ی رابطه‌ی کریتوس و پسرش آترئوس، مسیری جسورانه و جدید را پیش گرفت.

این روایت بازآفرینی‌شده، مبارزات خشن و پرانرژی را با کاوشی احساسی در مفاهیمی همچون پدر بودن، مسئولیت‌پذیری و رستگاری ترکیب می‌کند. کریتوس، که روزی نماد خشم بی‌پایان و خشونت بود، اکنون پدری است که با گذشته‌ی خود دست‌وپنجه نرم می‌کند و سعی دارد پسرش را به سوی آینده‌ای بهتر هدایت کند. این نمایش ظریف از رابطه‌ی میان آن‌ها، بسیاری از بازیکنان را تحت تأثیر قرار داد و باعث شد درباره‌ی نقش خود به‌عنوان والدین یا رابطه‌ی خود با پدرانشان تأمل کنند. جمله‌ی ماندگار «عذرخواهی نکن، بهتر باش» به شعاری برای بازیکنان تبدیل شده است، عبارتی که هسته‌ی اصلی پیام بازی درباره‌ی بهبود و مسئولیت‌پذیری را به تصویر می‌کشد.

Journey

زندگی اغلب پر از استرس و مسئولیت‌های بی‌پایان است، به‌طوری که فرصتی برای تفکر باقی نمی‌گذارد. جرنی شاهکاری مینیمالیستی، این روند را تغییر می‌دهد و تجربه‌ای آرامش‌بخش ارائه می‌دهد که به‌اندازه‌ی ساده بودنش‌ تأثیرگذار است.

این بازی یک ماجراجویی بی‌کلام و دو ساعته است که بازیکنان را در میان مناظری وسیع و شگفت‌انگیز از بیابانی بکر به سوی کوهی اسرارآمیز هدایت می‌کند. در طول مسیر، ممکن است بازیکنان دیگری را هم ملاقات کنند که در همان سفر هستند، اما ارتباط آن‌ها تنها به حرکات ساده محدود می‌شود. این تعاملات زودگذر نمادی از روابط کوتاه‌مدت زندگی است، زیبا، تأثیرگذار و اغلب گذرا. پیام این بازی ساده اما قدرتمند است: زندگی کوتاه است، پر از زیبایی‌های زودگذر و ارتباطاتی که باید قدرشان را دانست. در پایان، بازیکنان با احساسی از آرامش و یادآوری زندگی در لحظه روبه‌رو می‌شوند و از آن‌ها دعوت می‌شود تا هر لحظه را آگاهانه تجربه کنند.

Like a Dragon (Yakuza Franchise)

در نگاه اول، مجموعه‌ی یاکوزا که اکنون Like a Dragon نامیده می‌شود ممکن است مانند بازی‌های اکشنی پر از طنزهای عجیب و درام‌های اغراق‌شده به نظر برسد. اما در زیر این ظاهر پرشور، کاوشی صمیمانه در روابط انسانی، رشد شخصی و رستگاری نهفته است.

این مجموعه بر شخصیت‌های پیچیده اما دوست‌داشتنی‌ای تمرکز دارد که روابط دوستانه‌ی واقعی و معناداری ایجاد می‌کنند. در ژانری که اغلب تحت سلطه‌ی قهرمانان مردِ سرد و قدرتمند است، Like a Dragon به‌خاطر نمایش آسیب‌پذیری مردانه و عمق احساسی متمایز است. شخصیت‌ها به‌صراحت درباره‌ی چالش‌هایشان صحبت می‌کنند، از یکدیگر حمایت می‌کنند و برای بهبود خود تلاش می‌کنند.

تم‌هایی مانند پشیمانی، بخشش و فرصت دوباره به‌طور عمیقی در روایت بازی بافته شده‌اند و بازیکنان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. توانایی منحصربه‌فرد این مجموعه در ترکیب طنز با داستان‌سرایی صمیمانه، پیام‌های آن را تأثیرگذارتر می‌کند.

Undertale

آندرتیل یک تجربه‌ی منحصربه‌فرد است که قراردادهای سنتی بازی‌ها را به چالش می‌کشد و همزمان پیامی صمیمانه درباره‌ی مهربانی و همدلی ارائه می‌دهد. در مسیر صلح‌طلبانه بازی، بازیکنان تشویق می‌شوند تا با هیولاهایی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند دوست شوند و نبردها را به فرصتی برای ارتباط تبدیل کنند، نه درگیری. این رویکرد غیرمتعارف به بازیکنان می‌آموزد که شفقت اغلب به نتایج بهتری منجر می‌شود؛ نه‌ تنها در بازی، بلکه در زندگی. داستان تأثیرگذار بازی بازتابی از روابط ماست و به ما یادآوری می‌کند که دوستان و عزیزانمان را گرامی بداریم و با چالش‌ها با درک و مهربانی روبه‌رو شویم، نه خصومت.

Nier: Automata

نیر اتوماتا بازیکنان را به سفری فلسفی در دنیایی جنگ‌زده می‌برد که در آن اندرویدها با ماشین‌های بیگانه می‌جنگند. فراتر از گیم‌پلی پرجنب‌وجوش آن، داستانی عمیق و درون‌نگرانه نهفته است که به پرسش‌هایی درباره‌ی ماهیت وجود، انسانیت و هدف می‌پردازد.

در طول داستان، شخصیت‌ها با معضلات عمیق وجودی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و بازیکنان را به مواجهه با سؤالات مشابه درباره‌ی زندگی خود وا‌می‌دارند. پایان‌های متعدد و روایت چندلایه‌ی بازی تجربه‌ای فراموش‌نشدنی ایجاد می‌کند که مدت‌ها پس از پایان بازی در ذهن باقی می‌ماند. برای بسیاری،نیر اتوماتا فقط یک بازی نیست بلکه مراقبه‌ای درباره‌ی معنای زندگی، ارتباط با دیگران و یافتن معنا در جهانی پرهرج‌ومرج است.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!