تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

وقتی استالین مرد در اردوگاه‌های کار اجباری چه خبر بود

کتاب «درماگادان کسی پیر نمی‌شود» به قلم اتابک فتح الله‌زاده، در رابطه با زندگی دکتر عطالله صفوی در اردوگاه‌های کار اجباری شوروی است. این کتاب توسط نشر ثالث منتشر شده است.  

اردوگاه ما در اواسط سال ۱۹۴۹ بین ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ نفر زندانی داشت، اما در سال ۱۹۵۱ ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر زنده مانده بودند و بقیه نابود شده بودند. زندانیان برای فرار از دست سرما و گرما و کار طاقت‌فرسا دست به خودکشی می‌زدند و یا خود را معیوب می‌کردند. خودکشی زندانیان برای ما عادی شده بود. عده زیادی از زندانیان خود را معیوب می‌کردند. مثلاً یکی با تبر پا و یا انگشتش را می‌برید تا او را به بیمارستان بیاورند. زخم چرک می‌کرد عفونت به قسمت بالاتر سرایت می‌کرد و سرانجام پای او را می‌بریدند.

 مرگ فرعون شبی

 در معدن کار می‌کردم با دوست و آشنای غمخواری به نام والودیا مختصر رابطه‌ای داشتم. او اهل گرجستان بود، مدت زندانیش پایان یافته بود و در دوران تبعید خود را می‌گذراند کار او ترکاندن تونل‌های زغال سنگ معادن بود. اگر شیفت کارمان یکی بود، گاهی ۱۵۰ ـ ۱۰۰ گرم نان برایم آمد می‌آورد و چند دقیقه‌ای با من حرف می‌زد او حق حرف زدن با ما را نداشت اما چون در معدن کسی نبود تا ما را ببیند خیالش تا حدودی راحت بود. به هر حال سعی می‌کرد به هنگام ملاقات کسی ما را نبیند.

او پنهانی نان را در جیبم می‌گذاشت، سریع با من دست می‌داد و خداحافظی می‌کرد. روزی او را آنقدر سراسیمه دیدم که گویا می‌خواست علیه خداوند خود به من گزارش بدهد. مرا به کناری کشید، سپس به اطراف نگاه کرد تا مطمئن شود که کسی ما را نمی‌بیند. آنگاه دهانش را به گوشم نزدیک کرد، دوباره به اطراف نگاه کرد و مطمئن شد که کسی نمی‌شنود، چراغ مخصوص معدنچیان را روی کلاهش خاموش کرد و از من نیز خواست که چراغ را خاموش کنم. باز آخرین بار به اطراف نگاهی کرد و آخر سر جان کند و آهسته در گوشم گفت: «استالین پیز دیل. »

 من از شنیدن خبر مرگ استالین شوکه شدم. از خوشحالی می‌خواستم سویم پرواز کنم، ولی به کجا؟ واژه‌ای که او بکار برد از پیزدا که نامی برای آلت زنانگی است گرفته شده و در حالات متفاوت معانی گوناگون دارد. اما منظور والودیا این بود که طرف رید به شلوارش یعنی به درک واصل شد. حالا بیا و از حالم بپرس از شنیدن این خبر اولین چیزی که به ذهنم آمد عوض شدن اوضاع و آزادی بود. کارم که در معدن تمام شد و همه بیرون آمدیم، باز ما را مثل حیوانات شمردند. دیدم جو عادی نیست می‌ترسیدم از کسی چیزی بپرسم و یا چیزی بگویم از بلندگوی اردوگاه موسیقی غمناک برای فرعون نواخته می‌شد.

مرگ این جلاد مخوف و دیو سیرت قرن بیستم در ۵ مارس سال ۱۹۵۳ اتفاق افتاد. می‌گویند در اولین و دومین روز فوت استالین کسی جرأت نزدیک شدن به جنازه او را نداشت. در مورد مرگ این جلّاد مطالب زیادی نوشتند و من قصد ندارم در این باره چیزی بنویسم ولی اطلاع از جنایات این جلاد لازم است. سرانجام آیندگان باید پند بگیرند تا اشتباهات او زمینه تکرار نیابد.

ولی افسوس که تاریخ تکرار می‌شود و هنوز جوجه دیکتاتور‌ها که انگشت کوچک استالین هم نمی‌شوند در کشور‌های گوناگون جهان بر مردم جفا می‌کنند. بریا مسؤول دستگاه امنیت شوروی می‌گفت: هرگز فراموش نکنید در آسمان فقط یک آفتاب هست آن هم استالین است. استالین می‌گفت: روسیه هر چه بیشتر به طرف سوسیالیسم پیش برود، دشمن ما زیادتر می‌شود و باید آن‌ها را نابود کرد آنان که شکست خوردند باید بدون معطلی اعدام شوند ریشه عدم موفقیت در حزب را باید جستجو و پیدا کرد و از بین برده با همین فرمایش جناب استالین بود که در سال ۱۹۲۷ پنج هزار نفر به اتهام مخالفت با حزب اعدام شدند در همین سال‌ها بود که نود درصد افسران ارتش را نابود کردند. ژنرال گلویخ را کور کردند. نه تنها به خود افسران رحمی نکردند، بلکه همسران و فرزندانشان را هم مثل حیوانات سوار واگن‌ها کردند و به طرف سیبری بردند. همسران افسران نگون بخت فرزندان خود را در ایستگاه راه آهن می‌گذاشتند تا شاید کسی آن‌ها را از مرگ و گرسنگی نجات بدهد.

 همین نابود کردن افسران و ژنرال‌ها باعث شد که ارتش آلمان در مدت چهار ماه به راحتی تا نزدیکی مسکو برسد و در این مدت مردم شوروی دو میلیون اسیر و کشته دادند استالین فاقد تربیت خانوادگی و از عاطفه بی بهره بود. پدری شناخته شده نداشت. می‌گویند پدرش کفاش بود. او سالیان دراز حتی یک بار هم به خانه مادرش نرفت حتی برای تدفین مادرش هم نرفت. بریا به جای او حضور پیدا کرد.

 استالین همسران و فرزندان اعضای هیأت‌های سیاسی حزب و بهترین دوستان خود را زندانی و یا تبعید می‌کرد. او همسران مولوتف بوخارین، کالینین پاسکره بیشوف و خرولوف پسر می‌کویان برادر اور جو نیکیدزه همسر و پسر کوئوسینن و بسیاری دیگر را زندانی کرده بود. این کار او به نوعی گروگانگیری بود.

 او حتی با همسران خود نیز رفتار غیرانسانی داشت. سرنوشت هر دو همسرش فجیع بود. همسر دوم استالین، نادژدا آلیلویو ا یک شب در سال ۱۹۳۲ در حضور مهمانان با استالین بگو مگو کرد و سپس به اتاق دیگری رفت و خودکشی کرد باز از زندگی خود دور شدم آخر سرنوشت من و میلیون‌ها انسان بیگناه با اسم و نام این جلّاد پیوند مستقیم دارد اگر به درک واصل نمی‌شد، من و میلیون‌ها انسان اسیر دیر یا زود در اردوگاه‌ها و زندان‌ها جان خود را از دست می‌دادیم کاش این ابلیس زودتر می‌مرد تا جوانان و مردان زودتر به آغوش خانواده خود بر می‌گشتند و بسیاری از دختران و پسران بیگناه از دوری و یا نبود پدران و مادران خود کمتر زجر می‌کشیدند نباید تصوّر کرد که مصیبت تنها برای کسانی بود که از بین رفتند، بلکه ابعاد فاجعه وحشتناک‌تر از قتل چند میلیون انسان بود.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!