تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

آیا “عصر گواردیولا” رو به پایان است؟

در ۲۶ روز گذشته، تیم فوتبال منچسترسیتی ۵ بار به میدان مسابقه رفته و هر پنج بار هم بازنده از زمین خارج شده است. 

   تیم‌های اسپورتینگ و تاتنهام و بورنموث و برایتون پپ گواردیولا را، به قول بسیم‌بیگ در سریال “روزی روزگاری”، خِفَتش داده‌اند! پنج باخت پیاپی در تاریخچه مربیگری پپ، از وقتی که روی نیمکت بارسا نشست، سابقه نداشته. 

   اسپورتینگ در لیگ قهرمانان، تاتنهام ابتدا در جام اتحادیه و پریروز در لیگ برتر، برنموث و برایتون هم در لیگ برتر من‌سیتی را شکست دادند. 

  باخت ۴ بر صفر روز شنبه مقابل تاتنهام، سنگین‌ترین شکست سیتی طی این ۲۶ روز بوده. هر چند که شکست ۴ بر ۱ مقابل اسپورتینگ هم افتضاحی بود فراموش‌نشدنی. 

به نظر می‌رسد که پپ گواردیولا باید قید قهرمانی در لیگ برتر را بزند و امید چندانی هم به قهرمانی در لیگ قهرمانان نمی‌تواند داشته باشد. 

  اگرچه فوتبال بازیِ معجزه‌ها و شگفتی‌های نامنتظَر است، ولی اهل فوتبال بر پایه تجربه و غریزه، کم‌وبیش درمی‌یابند کجا چه خبر است!

  در شهر منچستر، انگار دارد برگی از تاریخ فوتبال ورق می‌خورد؛ برگی که نام گواردیولا بر صدر آن و بر سطرسطر آن نوشته شده. 

  پپ موفق‌ترین مربی جهان فوتبال در ۱۶ سال گذشته بوده. ولی انگار تیغش در حال کند شدن است. او در توجیه این وضع، رودری را در من‌سیتی همانند مسی در بارسا دانسته. ولی بارسا بدون مسی نه مدام می‌باخت نه آبکش می‌شد! 

  اگرچه رودری بازیکنی بی‌تا و بی‌مانند است، ولی گواردیولا در تیمش انبوهی از ستارگان جهان فوتبال را دارد. آیا چنین تیمی به صرف نبودنِ رودری باید چهار گل از تیم کم‌نام اسپورتینگ دریافت کند و به تیم‌های متوسط بورنموث و برایتون هم ببازد؟ 

به نظر می‌رسد مشکل پپ فراتر از غیبتِ رودری است. گواردیولا را منتقدانش مربی‌ای می‌دانند که ضد مهاجم است. یعنی می‌گویند او مبدع سبکی از فوتبال بوده که در آن سبک نیازی به مهاجم نیست و خلاء مهاجم کلاسیک با هافبک‌های تکنیکی جبران می‌شود. 

تیم ملی آلمان که در جام جهانی ۲۰۱۴ قهرمان شد، دقیقا چنین تیمی بود. ژرمن‌ها خودشان هم گفته‌اند که آن قهرمانی را مدیون گواردیولا هستند. آلمان در آن جام با هافبک‌های کامل‌عیارش، و بدون داشتن مهاجمی درست‌وحسابی، مثل نیمار یا فن‌پرسی، یا حتی فولر و کلینزمن، قهرمان جهان شد.

یواخیم لو که تیمش تا حد زیادی متاثر از بایرن‌مونیخ پپ گواردیولا بود، نیازی به مهاجم نداشت. گل قهرمانی تیمش را هم در فینال، یک هافبک زد. هافبکی که در جای مهاجم قرار گرفته بود. 

سبک فوتبال پپ، هر نقدی هم که متوجه‌اش باشد، به هر حال او را پرافتخارترین مربی قرن ۲۱ کرده. اما انگار کفگیر هر کسی، بالاخره روزی می‌خورد ته دیگ. کفگیر مورینیو تقریبا هشت سال قبل خورد ته دیگ. بعد از اینکه چلسی را در سال ۲۰۱۵ قهرمان لیگ برتر کرد، دیگر نتوانست موفقیت بزرگی کسب کند. آیا گواردیولا هم در حال درافتادن به همان سیاه‌چاله‌ای است که مورینیو را به کام خود کشیده و آقای خاص توان بیرون از آن را ندارد و دقیقا به همین دلیل از جمع مربیان درجه‌یک دنیا خارج شده؟ 

الان زود است که به این سوال زود پاسخ دهیم. اگر از من بپرسید، جوابم مثبت است. اما هیچ مربی‌ای را، هر قدر هم بزرگ، بر اساس ۲۶ روز خفت‌بار و پنج شکست پی‌درپی، ولو به تیم‌های ضعیف، خزان‌کرده قلمداد نمی‌کنند. 

با این حال درباره گواردیولا نکته‌هایی هست. او همین چند روز قبل تاکید کرد تا وقتی که بازیکن خوب داشته باشیم، می‌توانیم موفق شویم. چنانکه گفتیم، او یک دوجین ستاره در تیمش دارد. اما اینکه یک مربی بزرگ بگوید من فقط وقتی موفق می‌شوم که هیچ پستی در تیمم خالی از بازیکن خوب نباشد، آیا نشانه نقصانی در مربیگری‌اش نیست؟ 

تیم ملی هلند در مسابقات راهیابی به جام جهانی ۱۹۹۰، با آلمان همگروه بود و در بسیاری از مسابقاتش، از جمله در دیدار حساس با آلمان، آن هم در زمین آلمان، کاپیتان و بازیساز خودش یعنی رود گولیت را به علت آسیب‌دیدگی در اختیار نداشت، اما نهایتا موفق شد مستقیما به جام جهانی صعود کند و آلمان را به مرحله پلی‌آف فرستاد. 

قطعا اهمیت گولیت در آن تیم کمتر از اهمیت رودری در منچسترسیتی امروز نبود. الان کمتر کسی یادش است که مربی هلند در آن مسابقات چه کسی بود. اما آن مربی، بدون بهترین بازیکن تیمش، آلمانی را که یکسال بعد قهرمان جام جهانی شد، پشت سر گذاشت، ولی گواردیولا امروز حرفش این است که اگر تیم من دو بار به تاتنهام باخته و در برابر تیم‌های درجه‌سه‌ای مثل اسپورتینگ و بورنموث و برایتون شکست خورده، علتش این است که هافبک دفاعی ما آسیب دیده است!

  با این نگرش، که داشتنِ بازیکنان طراز اول را شرط اصلی موفقیت یک تیم می‌داند، اگر مثلا گواردیولا مربی تیم ملی عراق یا عربستان شود، لابد پیشاپیش می‌گوید به تیم من امیدی نداشته باشید چراکه بازیکنان تیمم به خوبی بازیکنان ژاپن و کره جنوبی نیستند.

در چنین نگرشی، معلوم نیست مربی چقدر اهمیت دارد. واقع مطلب هم این است که گواردیولا تا به حال در یک تیم درجه‌دو مربیگری نکرده تا ما بتوانیم بگوییم حضور او به قدری موثر بوده که توانست فلان تیم را از سطح ب فوتبال جهان به سطح الف بیاورد. 

این امتحانی است که مورینیو پس داده و از آن موفق بیرون آمده. مورینیو وقتی که در سال ۲۰۰۴ به چلسی رفت، بازیکنانش ستاره‌های جهان فوتبال نبودند. آن‌ها در تیم مورینیو ستاره شدند و رشد کردند و بهترین چلسی تاریخ را شکل دادند. 

یا در اینترمیلان، بازیکنان مورینیو در حدی نبودند که کسی از او انتظار قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا داشته باشد. ولی مورینیو با مایکون و دیه‌گو میلیتو و بازیکنانی از این دست، که خوب بودند ولی بهترین‌ها نبودند، توانست با اینتر قهرمان اروپا شود. 

بسیاری از مربیان جهان می‌توانستند با تیم ملی برزیل در سال‌های ۱۹۵۸، ۱۹۶۲ و ۱۹۷۰ قهرمان جهان شوند. اما قهرمانی جهان با اروگوئه در سال ۱۹۵۰ یا با آلمان در ۱۹۵۴ یا با ایتالیا و فرانسه در سال‌های ۱۹۸۲ و ۱۹۹۸ و یا دانمارک و یونان و پرتغال در یورو ۹۲ و یورو ۲۰۰۴ و یورو ۲۰۱۶، کار هر مربی‌ای نبود. 

گواردیولا با این منطقی که دارد، اگر تیم‌های برزیل متشکل از پله و گارینشا و دی‌دی و واوا و زیتو و زاگالو و جرسون و جرزینهو و توستائو و زیکو و ادر و سوکراتس و فالکائو و ژوسیمار را در جام‌های جهانی ۱۹۵۸ و ۱۹۶۲ و ۱۹۷۰ و ۱۹۸۲ و ۱۹۸۶ را در اختیار می‌داشت، احتمالا سه بار یا بیشتر قهرمان جام جهانی می‌شد؛ ولی با آن اروگوئه و آلمان و ایتالیا و فرانسه و دانمارک و یونان و پرتغالی که ذکرشان رفت، بعید بود که حتی یکبار هم قهرمان جهان یا اروپا شود. 

به هر حال این هم سبک و نگرش و شرایطی منحصر به فرد است. گواردیولا فقط با “بهترین بازیکنان” می‌تواند کار کند و نتیجه بگیرد. و البته که تیمش با بهترین‌ها نمایشی خیره‌کننده ارائه می‌دهد. او با متوسط‌ها و حتی با خوب‌هایی که بهترین نیستند، نمی‌تواند به قله‌های موفقیت برسد‌.

مشکل این وضع، مطابق دلالت ضمنی سخنان گواردیولا، این است که اگر یکی دو بازیکن کلیدی تیم گواردیولا به هر دلیلی ناکارآمد شوند، چرخ‌های تیم او پنچر می‌شود. در بارسلونا و بایرن‌مونیخ چنین وضعی برای پپ ایجاد نشد. اگر او مسی را به مدت یک فصل از دست می‌داد، می‌شد ببینیم بارسای او بدون مسی چه وضعیتی پیدا می‌کند. 

با این حال بعید است که مشکل اصلی پپ فقدان یکی دو بازیکن کلیدی باشد. به نظر می‌رسد که گواردیولا ترجیح می‌دهد مشکل اصلی من‌سیتی را فقدان رودری جلوه دهد تا کسی در پی مشکلات ریشه‌ای‌تر نگردد. 

اگر قرار باشد نگاه رادیکال‌تری به فرورفتن من‌سیتی در باتلاق شکست‌های پی‌درپی داشته باشیم، قطعا گواردیولا هم علت وضع کنونی قلمداد خواهد شد. اما چه چیزی نسبت به قبل تغییر کرده که من‌سیتی از غول فوتبال اروپا به تیمی ضعیف بدل شده است؟ 

فعلا جواب این سوال معلوم نیست ولی اگر این روند ادامه پیدا کند، کم‌وبیش معلوم خواهد شد. از من اگر بپرسید، می‌گویم پایان عصر گواردیولا آغاز شده است. مسئله فقط نبودنِ رودری نیست. پادزهر فوتبال گواردیولایی گویا در حال شکل‌گرفتن است؛ فوتبالی که از نظر برخی از کارشناسان، نهایتا نوعی ضد فوتبال است؛ ضد فوتبالی دفاعی، که ظاهری هجومی دارد. 

همان‌طور که واکسن ویروس فلج اطفال و ویروس کرونا بالاخره ساخته شدند، واکسن فوتبال گواردیولایی هم انگار در حال ساخته شدن است؛ فوتبالی که با تصاحب افراطی توپ، مانع بازی‌کردن تیم حریف می‌شود.‌

شاید این حدس زودهنگام باشد، ولی آن را می‌نویسیم و بعدها صحت و سقمش معلوم خواهد شد: نشانه‌های پایان “عصر گواردیولا” در افق فوتبال جهان سر بر آورده است. هر عصری را پایانی‌ست. حتی عصر پپ. همان‌طور که عصر آقای خاص به پایان رسید.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!