تفال حافظ روز شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳؛ در پایبندی به عشق تو معروفم، چون شمع خوبان.
حافظ یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که غزلهای زیبا و پراز احساس خود را بیان کرده است. او با شعرهای عاشقانه و شفیعانهاش، عشق و وفاداری را به تصویر کشیده و شما را به خودش جذب میکند. در این غزل، حافظ از موضوعاتی مانند عشق، غم، اشک و شمع استفاده کرده است تا احساسات و اندیشههای خود را به خوبی بیان کند.
در این غزل، حافظ با استفاده از مفاهیم شمع و آتش، عشق خود به معشوق را توصیف میکند. او میگوید که همچون شمعی در شب تاریک، در دلش آتش عشق میسوزاند و از مصاحب صبر و پرهیزی فراری ندارد. این غزل نشاندهنده این است که عشق و احساسات زمانیکه به انسان فرا میرسد، میتواند زندگی او را تغییر دهد و احساسات وجودی او را به دگر سویی ببرد.
در پایان، حافظ توصیهای به خود و خوانندگانش میکند که باید در پیروزی خود قرار گیرند و از فرصتهای ارزشمندی که به آنها داده شده استفاده کنند. او به تسلیم و تعهد خود به عشق و معشوق تأکید میکند و از ادامه راه عاشقانه خود با میثاق و وفاداری توصیه میکند.
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع
در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم، چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد، چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خودای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
شرح لغت: دیدار: چهره ،ملاقات/ مقراض: گارد یا تیغ عشق.
تفسیر عرفانی:
۱- حضرت حافظ در بیتهای پنجم تا هفتم و آخر میفرماید:
اگر اسب سرکش سرخ رنگ من، تند پیمای نبود و بر رخسارم نمیدوید، راز نهان عشق من مانند شمع فاش میشد.
* دل پریشان من مانند شمع، اشکریزان در میان دریای رنج و آتش بلای عشق تو گرفتار است و لحظهای از یاد تو بیرون نیست.
* دور از چهره عالم آرای تو، روز برای من مانند شب سیاه است با اینکه در عشق ورزی به تو کمال یافته ام، اما جسم من مانند شمع رو به نقصان است.
* آتش عشق در سر حافظ افتاد. عجیب که آتش درون را با اشک چشم نمیتوانم خاموش کنم. مانند شمع که قادر به این کار نمیباشد.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
تعبیر غزل:
نیت و آرزویی در سر داری که با جدیت تمام آن را دنبال میکنی، ولی گاهی در این مسیر دچار شتابزدگی میشوی. صبر و شکیبایی کلید حل مشکلات است. شما در یک قدمی پیروزی ایستاده اید. کافی است از فرصتهای بدست آمده نهایت استفاده را ببرید تا با خیال راحت شاهد پیروزی را در آغوش بکشید.