تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

«انگیزه» در مقابل «هدف»؛ کلید تصمیم گیری درست در زندگی

تک فان- همه حیوانات به موقعیت‌هایی در وضعیت حالا و اینجا واکنش نشان می‌دهند. برخی هم باهوش‌تر هستند و می‌توانند اشیاء و موقعیت‌ها را فراتر از موقعیت اکنون و اینجا تصور کنند. آن‌ها می‌توانند بازنمایی ذهنی داشته باشند. مثلا میمون‌های بزرگ و احتمالا سگ‌ها قادر به تصور کردن هستند. انسان‌ها هم که در این کار استادند.

به گزارش تک فان، بازنمایی کردن به ما امکان تصور کردن، تصویرسازی و به ذهن آوردن یک موقعیت مطلوب و پیامدهای آن را می‌دهند. مثلا، می‌توانیم وضعیتی را تصور کنیم که بهتر می‌تواند انگیزه‌های ما را ارضا کند. وقتی گرسنه هستید، می‌تواند خودتان را در حال خوردن یک ساندویچ تصور کنید و سپس روش‌های تهیه آن ساندویچ را تصور کنید.

نکته جالب این است که توانایی تصور روش‌های جایگزین تهیه ساندویچ (درست کردن، سفارش دادن یا دزدن) امکان تصمیم گیری، انتخاب بهترین راه برای رسیدن به حالت تصوری نهایی (در اینجا، خوردن ساندویچ) و عواقب احتمالی (دیگر گرسنه نبودن) را ایجاد می کند.

این همان داستان زندگی ماست: تصمیم بگیریم که چه می‌خواهیم و چرا می‌خواهیم و تلاش کنیم که به آن خواسته برسیم. ما مبتنی بر هدف عمل می‌کنیم. به نظر می‌رسد که یک زندگی خوب ارتباط زیادی با تصمیم‌های خوب دارد. اما باید بدانیم که روان‌شناسی پشت تصمیم‌های ما چیستند؟

اهداف به سادگی تغییر‌پذیر هستند اما انگیزه‌ها را نمی‌توانیم تغییر بدهیم

باید تفاوت بین هدف و انگیزه را روشن کنیم. اهداف را می‌توان تغییر داد اما انگیزه‌ها را نه. «گرسنگی» را در نظر بگیرید. این انگیزه را می‌توان با وسایل متفاوت (مثلا ساندویچ، سوپ رشته و …) برطرف کرد. شما می‌توانید ابزار برطرف کردن این وضعیت (نوع غذا) را تغییر بدهید و ایرادی ندارد اما نمی‌توانید انگیزه‌تان را سرکوب کنید، مگر آنکه انگیزه را ارضا کرده باشید. دلیل آوردن و استدلال کردن نمی‌تواند مانع گرسنگی شما شود.

احساس گرسنگی، درست مثل احساس ابهام، احساس فقدان چیزی و میل به پر کردن این فقدان از طرق عمل است؛ این امر «منطقی» نیست. انگیزه، فوریتی برای دسترسی به وضعیتی درونی است که باعث می‌شود احساس تعادل و رضایت کنیم.

گرسنگی یک انگیزه است. جاه‌طلبی و جامعه‌پذیری هم همینطور. اگر این فوریت‌ها را ارضا نکنیم، ممکن است خشم و استرس در ما ایجاد شوند. ارضا شدن انگیزه، فوریت را تمام می‌کند: اگر گرسنه باشید و کسی به شما غذای مورد علاقه‌تان را بدهد، ساندویچ را فراموش می‌کنید. راه‌های متفاوت بسیاری برای ارضا کردن انگیزه‌ها وجود دارد.

انگیزه، مثل هر احساس دیگری، مبهم و توصیف آن دشوار است. اما هدف، واضح است. هدف، بازنمایی هشیارانه آن چیزی است که می‌تواند انگیزه را ارضا کند. مثلا، در مورد گرسنگی، هدف یک غذا است. برای جاه‌طلبی، هدف موقعیت شغلی است. یا در مورد تنهایی، هدف یک همراه است.

هدف، بازنمایی هشیارانه آخرین حالت مطلوب چیزها است.

هدف فعالیت ما را، با این امید که  دستیابی به  آن انگیزه ما را ارضا می‌کند، هدایت می‌کند.  برای همین است که به انسان‌ها، موجودات «هدف-محور» گفته می‌شود. یک هدف واحد گاهی می‌تواند چندین انگیزه متفاوت را ارضا کند. مثلا «رسیدن به خانه برای صرف غذا»، همزمان می‌تواند انگیزه‌ها گرسنگی، جامعه‌پذیری و امنیت را تأمین کند. این امر خوب است زیرا ما انگیزه‌های متفاوتی داریم.

هدف، غایت نیست – صرفا وسیله‌ای برای رضایتمندی است

برای دستیابی به هدف، مردم یک مسیر عمل، یک «مسیر» فعالیت را تصور خواهند کرد که آنها را از وضعیت فعلی به وضعیت نهایی مطلوب، یعنی هدف، خواهد برد. این مسیر گام‌به‌گام (زیر-اهداف) آن‌ها را می‌برد که به تدریج آن‌ها را به هدف نهایی نزدیک می‌کند. مثلا، یک مسیر احتمالی برای غذا خوردن این است: غذا بگیریم، بپزیم، سر سفره بیاوریم و درنهایت میل کنیم.

برخی از مسیرهای رفتاری ممکن است کوتاه باشند. مثل اینکه غذا را بیرون صرف کنیم. برخی مسیرها چندین سال طول می‌کشند، مثل دسترسی پیدا کردن به موقعیت اجتماعی دائمی که می‌تواند چندین انگیزه (زندگی، شناخت، امنیت و قدرت) را تأمین کند. در جوامع و حتی در جوامع بزرگ، گام‌هایی که فرد در این مسیر باید بردارد تا به هدف غایی برسد، ممکن است پیچیده و حتی انحرافی باشد. این «انحرافات» درواقع فعالیت‌های دیگری هستند که به نظر می‌رسد هیچ پیوند واضح و آنی‌ای با هدف نهایی ندارند. مثلا، یک نفر برای رسیدن به موقعیت اجتماعی بالا ممکن است از طریق تحصیلات، کار و کارهای دیگر عمل کند.

سفر رفتاری مثل سفری در سرزمینی با جاده‌های بسیار است که باید در هر تقاطعی یک مسیر را انتخاب کنیم (مثلا ساندویچ خوریم یا سوپ؟). در این سفر، انگیزه‌های ما هستند که ما را پیش می‌برند – انگیزه‌ها همان فوریت‌هایی هستند که ما کنترل اندکی رویشان داریم – و این انگیزه‌ها به سمت اهداف ما را هدایت می‌کنند (هدف آخرین نقطه در مسیر است.) اهداف را، تا زمانیکه بتوانند انگیزه‌های ما را ارضا کنند، می‌توانیم تغییر بدهیم. خیلی خلاصه:

نیروی پشت فعالیت‌های ما، انگیزه‌های ماست که به سمت اهداف ما را هدایت می‌کند.

تفاوت هدف و انگیزه از این حیث اهمیت دارد که اگر بخواهید رفتاری را تغییر بدهید، تغییر هدف آسان است اما سرکوب انگیزه دشوار است. مثلا به راحتی گرمایی توجه کنید: ممکن است که هدف (پوشیدن جلیقه در مقابل روشن کردن بخاری) را تغییر بدهید اما نمی‌توانید نیاز بدن به گرما را سرکوب کنید، مگر اینکه این انگیزه را ارضا کنید.

اهداف‌تان را مرتب بازنگری کنید

بازنگری اهداف برای زندگی خوب ضرورت دارد. خلط کردن هدف و انگیزه می‌تواند شما را غیرمنعطف و وابسته به هدف کند. آدم‌های عاقل از انگیزه‌هایشان مطلع هستند؛ آن‌ها وقتی تشخیص می‌دهند که هدف دیگر ممکن است بهتر از هدف فعلی انگیزه‌های آن‌ها را ارضا کند، اهدافشان را سریع تغییر می‌دهند. ممکن است هدفی چند وقت قبل خوب بوده اما کارایی‌اش را از دست داده باشد و نتواند انگیزه‌های ما را ارضا کند.

خوب است که پیوستگی و انسجام داشته باشیم. با این حال، اگر خیلی نسبت به اهداف‌مان غیرمنطعف باشیم، برایمان خطرناک می‌شد. هدف صرفا وسیله‌ای برای رسیدن به یک غایت است. چگونگی را با چرایی خلط نکنید.

مدام تصمیم‌ها و استراتژی‌هایتان را ارزیابی کنید. این امر می‌تواند روشنگر باشد:

انگیزه‌های من چیستند؟ اهداف فعلی من در خدمت ارضا این انگیزه‌ها هستند؟

پاسخ شما به عوامل متعددی بستگی دارد اما پرسش‌ها ارزش مطرح شدن به صورت روتین و منظم را دارند.

 

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!