تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

زیر سایه تلاش، کودکان دارای حق به رویایی زنجیرزنی‌شکن برای آینده‌شان هستند. آرزوی دست‌نخوردنی: 20 جمله غمگین درباره کودکان کار زندگی آباد خنده کودکان بریده‌شده توسط سختی‌های بی‌پایان در جستجوی بازی و خوشی، کودکان کار در چرخه‌ای ناپایانی از زحمت‌ها به‌سر می‌برند. شکسته شده اندال ورویایی که هرکودک مستحق آن است، از آن‌ها دور است. بیرون از دسترس: 20 جمله غمگین درباره کودکان کار زیر وزنه‌ی سختی‌ها و فقر، کودکان مظلومی دست به کارهای سنگین می‌زنند. با پایهای خسته و دست‌های پر خرده، کودکان در خطرات زندگی می‌اندازند. زیر سایه خشم اقتصادی، آرزوهای کودکان کاهیده می‌شود. در سرزمین غم، که کودکان در آن شکوهی از فقر نیازمند همدیگرند. زندگی مصیبت‌زده و شکسته‌کاری کودکان، قلب را به درد می‌آورد. زیر بی‌رحمی و ستم، خنده و لبخند کودکان خاموش می‌شود. به جای حقیقت و عشق، کودکان با تنهایی و ناراحتی مواجه می‌شوند. زمینه‌ی حاضری برای کودکان محروم، فقر و بی‌عدالتی است. آینده‌شان محدود بر آرزوهای بی‌رنگ و بیروحی است.

در این بخش سایت متن ها، متن غم انگیز و جملات درباره کودک کار و کودکان مشغول به کار را قرار داده ایم.

متن و جملات درباره کودک کار

همیشه با پا های کوچکشان به دنبال آینده می‌ دوند…
کودکان کار را می گویم …
عید من با صدای خنده کودکان کار تحویل می شود!


خدایا کجایی…من از تو فقط یک چیز میخواهم…پیامبری که معجزه اش
خنداندن کودکان خیابانی باشد…!!!


دست های کوچک می توانند قلم را بهتر بگیرند.
حمایت خود را برای از بین بردن کار کودکان انجام دهید….


سر چهارراه‌ها دخیل بسته اند…
واژه اوقات فراغت
شوخی تلخی بیش نیست
شب‌ها خسته بخواب می‌روند
وقت نمی کنند
رؤیا ببینند…
شادی‌های کودکی را
به گریه‌های فردایشان
می‌فروشند…


از خودم بدم آمد ، وقتی که به پسرک گفتم :
کفش هایم را خوب رنگ کن
و او گفت : خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه می کنم


مرد نبود
اما کارهای مردانه می کرد
کودکی که،
موریانه های کار
ساقه ی لبخندش را
جویده بود!


میان دستان کوچکت جای عروسک و اسباب بازی ست نه جای جعبه واکسی،
میان انگشتان ظریف توجای قلم است نه اسکناس های کثیفی که بعضی ها از روی ترحم به دستت می دهند.
خدایا می دانم حجتت با این موجود زمینی تمام شده
ولی تو را به بزرگیت به داد این دنیای پر از ظلم برس اینجا دیگر جای زندگی کردن نیست.


تنها کسی که اگه با یه شاخه گل به خونه بره ، مؤاخذه می شه
كودك گل فروش سر چهار راهه …


به اجبار والدین در خیابان کار می کردم؛ دل کندن از خانواده آسان نیست


آرزویم این است
باران ببارد
هیچ کودکی
از بی چتری
التماس خرید آدامس هایش را
از هیچ عابری نکند…


آنجا کـه انعکاس نگاه کودکان کار،
از واکس کفش‌هاست!!
گم اند کفش‌های‌ پیاده ای کـه
برقص سوارگان پیدا می دوند!!


…مادر مداد قرمز من کو؟
کو لقمه های نان و پنیرم؟
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دست های فقیرم
فردای درس ، آن همه باید
در جست و جوی کار بمیرند؟……


از پسرک فقیر پرسیدند :
تا بحال دروغ گفته اي ؟ پسرک گفت :
دروغ هایم زمانی شروع شد کـه :
موضوع انشایم این بود:
تابستان را چگونه گذرانده اید ؟


باز باران بی ترانه می خورد بر بام خانه
نرم نرمک می چکد غم از در و دیوار خانه کودکی ده ساله ام من
کودک کار و خیابان خسته و زخمی ز باران
وای باران! وای باران!
باز هم من ماندم و یک دسته گل باز هم من ماندم و یک دست پر!


تابلو نقاش را ثروتمند کرد
شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد
کارگردان جایزه ها را درو کرد
و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند کودکی که بهترین سوژه شد!!

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!