تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

5روش برای تفکر بی‌خطا

تک فان-آدم‌ها همیشه اشتباه می‌کنند. آن‌ها حتی گاهی هرگز به اشتباه‌شان پی نمی‌برند. گاهی سال‌ها طول می‌کشد تا متوجه اشتباه‌مان شویم. اخیراً حتی مالکوم گلدویل، نظریه‌پرداز نظریه معروف «شیشه‌های شکسته» در جرم‌شناسی که در سال 2000 گفته بود، احتمال وقوع جرم در مکانی با شیشه‌های شکسته بیش‌تر است، گفته که نظریه او اشتباه بوده است. او گفته است: «من خیلی اشتباه کردم.»

به گزارش تک فان، گاهی وقتی اشتباه می‌کنید، پیامدها بسیار شدید هستند. فکر نمی‌کردید که باران ببارد، اما باران می‌بارد و شما هم چترتان را فراموش کرده‌اید. در مورد اشتباه گلدویل، اتفاقی که افتاد این بود که این کتاب به شکل یک طوفان در رسانه‌ها و تخیل مردم راه پیدا کرد. چطور می‌شود اشتباهات، کوچک یا بزرگ، را در همان قدم اول شناسایی کرد؟

اشتباه کردن امری آسان است

گارت لی کوهی و کورا بارنهارت، از دانشگاه پالم بیچ آتلانتیک، می‌گویند که گاهی پیامد اشتباهات رهبران بسیار وسیع است. آن‌ها می‌گویند که اشتباهات رهبران، «می‌تواند به نتایج بسیار ویرانگر» مثل اخراج شخص اشتباه، حمایت از آرمانی شکست‌خورده یا – مانند گلدویل – حمایت از ایده‌ای که نشان داده شد اشتباه است، بشود.

کوهی و بارنهارت می‌گویند که آدم‌ها اشتباه می‌کنند چون نمی‌توانند محدودیت‌های ذاتی‌ شیوه‌ای که همه ما درباره فکر کردن، می‌اندیشیم را بپذیرند.

سوگیری‌های شناختی، تحریف در درک و فهم رویدادها، بدون آنکه بدانیم منجر به تصمیم‌های اشتباه می‌شود. تنها راه‌حل این مشکل، فرایندی است که نویسندگان آن را «اصلاح اشتباه» می‌نامند. افراد باید مکانیزم‌های فکر کردن‌شان را کنترل کنند که از انحراف آن‌ها پیشگیری می‌کند. درست مثل مایکرویوی که اگر درش باز باشد، کار نمی‌کند.

5 مورد از بزرگ‌ترین خطاهای ما

کوهی و بارنهارت دلایل قضاوت‌های اشتباه را به 5دسته بزرگ ربط می‌دهند:

1.سوگیری اسنادی

خطایی که در اینجا رخ می‌دهد رسیدن به نتیجه‌ای است که با حقایق موجود سازگار نیست. یکی از بدترین نوع خطاهای اسنادی، خود-خدمتی است.  خطای اسنادی خودخدمتی، به این معناست که فرد به وقایع فقط از دیدگاه چگونگی تأثیر آن‌ها بر خودش نگاه می‌کند. اگر موفقیتی رخ دهد، اعتبارش را به خود نسبت می‌دهد، اما اگر شکست رخ دهد، تقصیر را به گردن دیگران یا عوامل خارجی می‌اندازد.

2.نادیده گرفتن نقش شانس

نادیده گرفتن نقش شانس یکی از خطاهای شناختی است که در آن افراد تأثیر تصادف یا اتفاقات غیرمنتظره را در نتایج نادیده می‌گیرند. این موضوع به داشتن کانون کنترل قوی مرتبط است، یعنی افراد احساس می‌کنند که خودشان به تنهایی مسئول موفقیت یا شکست‌هایشان هستند. در حالی که داشتن کانون کنترل درونی می‌تواند باعث افزایش انگیزه و احساس مسئولیت شود، نادیده گرفتن نقش شانس باعث تفکرات غیرواقع‌بینانه می‌شود.

در بسیاری از موقعیت‌ها، نتایج مطلوب به دلیل ترکیبی از عوامل تصادفی رخ می‌دهند که خارج از کنترل هر فردی هستند. با این حال، افراد معمولاً این نتایج مثبت را به تلاش‌ها، مهارت‌ها یا تصمیمات خود نسبت می‌دهند و تأثیر شانس را نادیده می‌گیرند. این طرز فکر باعث می‌شود که فرد تصور کند همیشه مسئول اتفاقات خوب است و در نتیجه از پذیرش نقش شانس در موفقیت‌های زندگی غافل شود.

3. نابلد و ناآگاه

این خطای شناختی نگران‌کننده باعث می‌شود افراد نالایق خود را ماهر بدانند و افراد باصلاحیت، توانایی‌های خود را دست‌کم بگیرند. در مورد کسی که به دلیل جایگاه رهبری، اعتماد به نفس بالایی پیدا کرده است، عدم تشخیص نالایقی می‌تواند منجر به اشتباهات بزرگ شود. مشکل زمانی رخ می‌دهد که افراد فرض می‌کنند چون در یک زمینه خوب هستند، در سایر زمینه‌ها نیز ماهرند.

روان‌شناس اجتماعی، جون تانگنی، این پدیده را به عنوان یک ترکیب ناسازگار از غرور شخصی و حس هویت کلی توصیف می‌کند. چنین ترکیبی می‌تواند منجر به تصمیمات و رفتارهای نادرستی شود، به‌ویژه زمانی که فرد توانایی‌های واقعی خود را نمی‌شناسد یا به اشتباه باور دارد که در هر زمینه‌ای موفق خواهد بود.

4.تعصب حافظه و عدم اعتمادپذیری

تحقیقات گسترده‌ای نشان داده‌اند که انسان‌ها تمایل دارند حافظه خود را به سمت خاطرات نادرست منحرف کنند و اغلب خود را بهتر از آنچه واقعاً هستند به یاد بیاورند. این پدیده تا حدی به دلیل خطای خودخدمتی رخ می‌دهد و باعث می‌شود افراد، به‌ویژه رهبران، خود را قهرمان هر داستان بدانند. نتیجه این تعصب حافظه این است که آن‌ها دچار خطای برنامه‌ریزی می‌شوند، یعنی موفقیت‌های آینده را بر اساس خاطرات تحریف‌شده از رویدادهای گذشته بیش از حد تخمین می‌زنند.

این خطا باعث می‌شود افراد، چون خود را در گذشته قهرمان تصور کرده‌اند، فکر کنند در آینده نیز همان قهرمان خواهند بود. این دیدگاه نه تنها خودشناسی را مختل می‌کند، بلکه منجر به برنامه‌ریزی نادرست و تصمیم‌گیری‌های ضعیف نیز می‌شود، زیرا بر اساس داده‌های نادرست و خاطرات غیرواقعی شکل می‌گیرد.

5.پرش از جزییات برای تصمیم‌گیری سریع

آنچه با عنوان «تفکر سریع» شناخته می‌شود، باعث می‌شود افراد در هنگام تصمیم‌گیری، به خصوص تحت فشار، از جزییات بگذرند. دقیقاً جزییاتی که از آن‌ها عبور می‌کنید، منجر به خطای شما می‌شود. چندبار مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها را خواندید تا متوجه شدید که کاملاً اشتباه می‌کردید؟ شما در گام دوم یک مجموعه 10مرحله‌ای اشتباه کرده‌اید و تازه در گام هفتم متوجه اشتباه‌تان می‌شوید و مجبور می‌شوید دوباره از اول شروع کنید. به خودتان زحمت ندادید تا متوجه شوید که گام سوم را دارید اشتباه طی می‌کنید. تفکر کند، مسئول «شک و ناباوری» است اما گاهی « پرمشغله و اغلب تنبل است»، درنتیجه افراد برای هدایت‌شان به آنچه در گذشته می‌دانستند باز می‌گردند تا بر اساس آن برای آینده تصمیم‌گیری کنند. اما آنچه که «می‌دانستید»، بر اساس خطاپذیری حافظه، اغلب اشتباه است.

حل اشتباهات شیوه تفکر

برای هر کدام از این خطاها راه‌حل‌هایی وجود دارد. برای شروع توصیفی که برای هر یک از خطاها آوردیم را بررسی کنید و آن‌ها را تبدیل به نسخه‌ای برای تغییر کردن کنید. به عبارت دیگر، اگر آگاه باشید که دارید دچار خطای اسنادی می‌شوید، احتمالاً قبل از آنکه دیگران را به خاطر اشتباهتان مقصر بدانید، دوبار فکر می‌کنید.

یکی از استراتژی‌های عمومی که کوهی و بارنهارت فراتر از این توصیه‌ها پیشنهاد می‌دهند، پرمورتم Premortems است. که بر اساس آن فرد تصور می‌کند که تصمیمی که گرفته شکست خورده است و بعد به صورت معکوس فکر می‌کند که چه عاملی باعث شکست این تصمیم شده است.

پرمورتِم (Premortem) یک تکنیک برنامه‌ریزی و مدیریت ریسک است که در آن یک تیم قبل از شروع پروژه یا تصمیم‌گیری مهم، به جای تمرکز بر موفقیت، تصور می‌کند که پروژه یا تصمیم شکست خورده است. سپس اعضای تیم به تحلیل دلایل فرضی شکست می‌پردازند و به این وسیله سعی می‌کنند از بروز این مشکلات در واقعیت جلوگیری کنند.

در واقع، پرمورتِم به تیم‌ها کمک می‌کند تا از پیش با شناسایی و رفع ریسک‌ها و نقاط ضعف احتمالی، احتمال موفقیت را افزایش دهند. این روش، برعکس پست‌مورتِم (Postmortem) است که پس از شکست یک پروژه، علل آن بررسی می‌شود.

یکی دیگر از ویژگی‌های مهم پرمورتم، کار تیمی است. نمی‌گذارید که بار تصمیم صرفاً روی شانه شما باشد بلکه با دیگران (دوستان، اعضای خانواده و همکاران‌تان) درحالیکه به صورت معکوس علل شکست احتمالی تصمیم‌تان را بررسی می‌کنید، مشورت می‌کنید.

درنهایت، یکی از ساده‌ترین راهکارهایی که برای تصمیم‌های روزمره می‌توانید بگیرید، تفکر آهسته است. تفکر آهسته ممکن است همیشه درست نباشد اما حداقل اغلب جزییات را مورد توجه قرار می‌دهید.

در مجموع، از اشتباه گلدول درس بگیرید، «درباره هر چیزی کم‌تر مطمئن باشید.» اشتباه کردن هیچ ایرادی ندارد اما حداقل می‌توانید از این تله‌های رایج اجتناب کنید تا احتمال‌شان را به حداقل کاهش دهید.

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!